نویسنده:
بازدید: 1091 بازدید
آنتوان مسمر

فِرانتس آنتوان مِسمِر ،کاشف هیپنوتیزم

تاریخچه هیپنوتیزم

«آنتوان مسمر» که کشف کننده هیپنوتیزم است، در حدود دویست سال پیش، یکروز عصر بخانه می‌رفت، در راه به یکی از دوستانش که کشیش دانشمندی بود برخورد کرد، در دستش آهن‌ربائی دید، پرسید این آهن‌ربا چیست؟‌

آن کشیش جواب داد، این آهن‌ربا را برای تسکین درد شکم زن می‌برم.«مسمر» از آن دوست روحانی خواهش کرد. که نتیجه معالجه بوسیله آهن‌ربا را به او اطلاع دهد.

پس از چند روز آن کشیش نزد دکتر مسمر آمد و گفت این آهن‌ربا را بشکم زن شخصی که از درد بخود می‌پیچید بستم و درد شکم زن خوب شد. مسمر بسراغ آن زن رفت، از سابقه بیماری او سئوالاتی نمود و آن زنرا معاینه کرد و از اینکه زن بوسیله بستن آهن ربا بشکمش معالجه شده است تعجب کرد، این روش مورد نظر مسمر قرار گرفت و مسمر از آن روز به بعد تصمیم گرفت که از آهن‌ربا برای بیرون کشیدن درد از بدن بیماران استفاده کند.

بنابراین از آندوست روحانی خواهش کرد که چند قطعه آهن‌ربا به شکل و اندازه‌های مختلف (دایره‌ بیضی- مثلثی شکل) برای او بسازد.

مسمر این آهن‌رباها را بدست، پا، شکم، پهلو یا هر جای مریض که درد می‌کرد می‌بست و دردش ساکت می‌شد.

«مسمر» در قرن هیجدهم از آهن‌ربا برای معالجات برخی امراض استفاده کرد، ولی قبل از او هم کسان دیگری بوده‌اند که متوجه این خاصیت آهن‌ربا شده بودند، از جمله دانشمندی بنام «پاراسلس» بود که در قرن پانزدهم کتابی درباره خاصیت معالجه آهن‌ربا نوشته بود.

فِرانتس آنتوان مِسمِر کاشف هیپنوتیزم
فِرانتس آنتوان مِسمِر کاشف هیپنوتیزم

عقیده «پاراسلس»

پانصد سال پیش از این دانشمندی پیدا شد بنام «پاراسلس» که فیلسوف و کیمیاگر بود، این مرد دانشمند، دقت و توجههش بیش از مردمان عادی بود و علاقه داشت که هر چیز را آزمایش کند، بهمین دلیل وقتی می‌دید که آهن‌ربا آهن را بطرف خود می‌کشد، فکر کرد که ممکن است آهن ربا درد و بیماری اشخاص مریض را هم بطرف خود بکشد. یعنی درد بیمار را از بدن دست و پایش بیرون بکشد، «پاراسلس» اینکار را امتحان کرد.

یک آهن‌ربا تهیه نمود و آهن  ربا تهیه نمود و آهن را به بدن شخص مریض بست، پس از چند ساعت درد بیمار کم شد، و بعد از چند روز مریض بکلی خوب شد«پاراسلس» این آزمایش را روی چند نفر مریض دیگر انجام داد و نتیجه خوب و رضایتبخش گرفت، از آن روز به بعد «پاراسلس» همه جا گفت و در کتاب خود نوشت که آهن‌ربا اراده دارد، مثل سایر فلزات نظیر مس، آهن، روی و غیره بی‌اراده نیست. آهن‌ربا نیروی شفابخش آسمانی دارد، زیرا درد و بیماری را از بدن اشخاص مریض خارج می‌کند.

فرق دانشمندان با اشخاص عادی

فرق دانشمندان با اشخاص عادی یکی همین است که به هر چیز سطحی و سرسری نگاه نمی‌کنند، هزاران نفر دیده بودند که آهن‌ربا آهن را به طرف خود جذب می‌کند، ولی فکر نکرده بودند که ممکن است آهن‌ربا درد و بیماری را هم از جسم شخص مریض بیرون بکشد. شاید هم لکر کرده بودند ولی آنقدر همت و جربزه نداشتند که امتحان کنند، ولی «پاراسلس» اینکار را کرد و نتیجه گرفت که آهن ربا بعضی دردها و بیماری‌ها را معالجه می‌کند.

سیصد سال پس از پاراسلس

سیصد سال از عقیده پاراسلس گذشت، تا اینکه در تابستان سال ۱۷۷۴ میلادی یک از مسافرین که با زوجه‌اش به «وین» پایتخت اطریش آمده بودند، از یکی از روحانیون مذهبی مسیح بنام «ماکزی ملین‌هل» خواهش کرد که آهن ربائی برای او بسازد که این آهن‌ربا را به شکم زنش که درد شدیدی داشت ببندد تا معالجه شود «ماکزی ملین‌هل» کشیش روحانی توجهی به خواص آهن‌ربا نداشت، فقط آهن‌ربائی تهیه کرد و در اختیار زوجه دوستش گذاشت و این اقدام همانطور که گفته شد منبع الهام بخشی برای مسمر گردید.

شما هم خاصیت شفا دهنده مغناطیس را آزمایش کنید.

شما خواننده محترم که مشغول مطالعه این مطلب هستید، تعجب خواهید کرد، و از خود پرسش‌خواهید نمود، آیا این موضوع راست است یا دروغ؟

اگر راست است چرا حالا پزشکان از آن استفاده نمی‌کنند؟

 من نظر خود را برای شما می‌نویسم اولاً من خود خایصت آهن‌ربا را درباره معالجه بیماران امتحان نکرده‌ام. اگر شما خیلی علاقمند هستید، می‌توانید، خودتان امتحان نمائید. یک قطعه آهن‌ربا تهیه کنید، و در بین افراد خانواده یا دوستان اگر کسانی هستند که جائی از بدنشان درد می‌کند، آهن‌ربا را به آن محل ببندید، پس از چند ساعت یا چند روز منتظر باشید که چه وقت درد تسکین پیدا خواهد کرد.

ثانیاً – اگر آهن ربا خاصیت معالجه‌ای داشته باشد، فقط بیماری‌های عصبی را ممکن است خوب کند، آهن‌ربا روی بیماری‌های میکروبی اثری ندارد و ضرب و جرح‌ها را نیز ممکن است سریعتر التیام بخشد و همچنین ممکن است بعلت اثر تلقینی، دردهای ناشی از برخی جراحات را موقتاً تسکین بدهند.

ولی بطوری که «اشتفن تسوایک» یکی از نویسندگان معروف اطریش در کتاب «کاشف مانیه تیسم» منیویسد «پاراسلس» معتقد بود که آهن ربا آبریزی چشم، و ریزش گوش و ریزش بینی را معالجه می‌کند، و سبب می‌شود که دمل‌ها زودتر سرباز کنند… و ریزش خون در زن‌ها را معالجه می‌کند و در معالجه یرقان بسیار مفید است. بعد از پاراسلس دانشمند دیگری به نام «کوکله نیوس» در سال ۱۶۰۸میلادی کتابی تحت عنوان «اصول معالجه بوسیله آهن‌ربا» نوشت، که در آن کتاب عقیده پاراسلس را ثابت کرد.

«پاراسلس» معتقد بود که آهن ربا آبریزی چشم، و ریزش گوش و ریزش بینی را معالجه می‌کند.
«پاراسلس» معتقد بود که آهن ربا آبریزی چشم، و ریزش گوش و ریزش بینی را معالجه می‌کند.

آغاز مخالفت‌ها با دکتر مسمر

تاریخ زندگی مردان بزرگ نشان داده است، که هرگاه کسی پیدا شده عقیده تازه‌ای ابراز داشته یا کشف تازه‌ای کرده و یا حرف تازه‌ای گفته و به طور کلی چیز تازه و قوی را ارائه داده است با سه دسته از اشخاص مواجه شده است؛ یک دسته موافقین، یک دسته مخالفین و یکدسته بی‌طرف‌ها که تماشاگر صحنه هستند موافقین و مخالفین ممکن است هر یک به دسته‌های متفاوتی تقسیم شوند، موافقین ممکن است در اثر بی‌اطلاعی یا تلقین یا منافع شخصی و یا حسن نیت فطری موافقت نمایند و یا ممکن است دانشمندان بزرگی باشند که عاری از عقده‌های روانی و حسادت از روی درک و فهم موضوع تازه را بپذیرند و از آن حمایت کنند.

مخالفین نیز ممکن است برخی به علت دانش و فهم خود موضوع تازه را بی‌پایه و اساس و غیر منطقی و غیر علمی بدانند و یا ممکن است به علت حسادت یا به خطر افتادن منافع شخصی خودشان مخالفت نمایند.

فِرانتس آنتوان مِسمِر کاشف هیپنوتیزم

مخالفین مسمر دو دسته بودند :

حسودهای کوته بین و کسانی که منافعشان به خطر افتاده بود اشتفن تسوایک در کتاب کاشف مانیه تیسم می‌نویسد:

تمرینات پایه و تست های دگر هیپنوتیزم
توصیه برای مطالعه

هرچه شهرت مسمر در معالجه امراض زیادتر می‌شد به همان نسبت دوستان صمیمی و خصوصاً طبقه دانشمندان و بزرگان علم از او دوری می‌کردند هر چه مسمر از دانشمندان دعوت می‌نمود که آن‌ها به مطب و بیمارستان مغناطیسی او بیایند و به چشم خود به بینند که روش طبابت او حقه بازی و پشت هم اندازی نیست ولی آن‌ها دعوت مسمر را نمی‌پذیرفتند و بدون این که از نزدیک مطالعه کنند و شخصاً آزمایش نمایند ندیده و نسنجیده با او مخالفت می‌کردند.

مسمر خیلی زود متوجه شد که دوستان و برخی از دانشمندان یا به او حسادت می‌ورزند و یا او را دروغگو و حقه‌باز می‌دانند، شق دوم درست نبود، زیرا اگر تصور می‌کردند که دکتر مسمر دروغگو حقه‌باز است به مطب او می‌رفتند و از نزدیک با وضع کارش آشنا می‌شدند، یاراست بود یا دروغ اگر راست بود که بایستی او را کمک و یاری می‌کردند و اگر دروغ بود که لازم بود و می‌بایستی رسوایش کنند، پس اجباراً شق اول مطرح بود یعنی نسبت به مسمر حسادت می‌ورزیدند و شاید هم منافعشان به خطر افتاده بود.

انتظار مسمر از همکاران و دانشمندان:مسمر از همکاران و دانشمندان شهر «وین» انتظار داشت که با کمال دقت، عقاید و روش کارش را بررسی نمایند، از نزدیک به بینند و امتحان کنند و اگر در کارش اشکال و ایرادی هست به او بگویند و رفقا، همکاران و دانشمندان «اطریش» که سابقاً آنهمه او را دوست می‌داشتند حتی با او دیگر حرف نمی‌زدند، و مسمر احساس می‌کرد که گویا همه با هم تبانی و توافق کرده‌اند که با مسمر مخالفت کنند.

نامه مسمر به رئیس فرهنگستان شهر مونیخ

در ماه مارس ۱۷۷۶ دکتر مسمر نامه‌ای به رئیس فرهنگستان شهر مونیخ نوشت، بدین عبار که: «چون نظریه من، راجع به مانیه تیسم، جدید و بدون سابقه است، لذا مردم با آن مخالفت می‌کنند» و دو ماه بعد از آن مسمر با کسالت زیادی لب به شکایت گشود و گفت « من با اینکه مرتباً در عرصه مانیه تیسم نائل به کشفیات طبی و فیزیکی جدیدی می‌شوم، با وجود این خیلی میل دارم که اسلوب جدید تداوی من مورد بحث و انتقاد قرار گیرد، ولی هیچکس حاضر نیست که نظریه و اسلوب مرا تحت مطالعه قرار دهد، و من دائماً ناچار هستم که با توطئه‌ها و مخالفت‌های کوتاه نظرات مبارزه نمایم.

این اشخاص بدون اینکه اسلوب معالجه مرا مورد مطالعه و دقت قرار دهند می‌گویند که من حقه‌باز و شارلاتان می‌باشم و معتقدند که هر کس نظریه مرا قبول نماید دیوان است» آری چنین است سرنوشت هر حقیقت جدیدی که تازه به دنیای علم قدم گذاشته باشد.

علت مخالفت‌ها

مسمر صد سال زود متولد شده بود، عقاید اجتماعی قرن هجدهم اروپا دوران خرافات و موهومات قرون وسطی را پشت سر گذاشته بود دانشمندان نمی‌خواستند هیچ عقیده و حرف تازه‌ای را در زمینه علوم عملی بدون دیدن، لمس کردن و آزمایش کردن بپذیرند، غافل از اینکه ممکن است کشف مسمر هم جز آزمایش و عمل چیز دیگری نباشد، کما این که مرور زمان بالاخره هیپنوتیزم را قبول کرد و آن را به عنوان علم و فن به رسمیت شناخت.

علل دیگر مخالفت‌ها حسادت، تعصب و جهالت و شاید هم ضرر و زیان شخصی برخی از پزشکان بود، به همین دلائل در مجلات و روزنامه‌ها مقالاتی بدون امضاء می‌نوشتند و روش معالجه مسمر را مسخره می‌کردند، بباد انتقاد می‌گرفتند و بدون اینکه وارد در حقیقت موضوع شوند مسمر را حقه باز و کلاهبردار می‌خواندند ولی بنا به دلائلی هنوز جرئت نمی‌کردند حملات شدید و علنی‌تری بنمایند، تا اینکه موضوع معالجه دوشیزه «پارادایس» پیش‌ آمد و آن را پیراهن عثمان کردند و بدان وسیله حملات خود را بر مسمر شروع کردند.

 

من دائماً ناچار هستم که با توطئه‌ها و مخالفت‌های کوتاه نظرات مبارزه نمایم.
من دائماً ناچار هستم که با توطئه‌ها و مخالفت‌های کوتاه نظرات مبارزه نمایم.

داستان معالجه دوشیزه پارادایس

اختلاف عقیده درباره معالجه دوشیزه پارادایس

دوشیزه پارادایش کی بود؟

دوشیزه «پارادایس» در شهر وین دختر جوان و نابینائی بود، ولی در ظاهر وقتی عینک خود را بر می‌داشت، هیچ عیب و نقصی در چشمهایش مشاهده نمی‌شد، زیرا دستگاه ظاهری چشمش از هر حیث سالم بود و در نگاه نخستین کسی تصور نمی‌کرد که نابینا باشد، ولی اعصاب چشمش ضعیف بود و کار نمی‌کرد و این ضعف اعصاب چشم، از سن چهارسالگی شروع و نابینا شده بود.

نابینایان به علت از کار افتادن یک عضوشان که چشم باشد، عضو دیگرشان مانند گوش بیش از اندازه تقویت می‌شود،  زیرا کاریرا که با چشم نمی‌توانند بکنند می‌خواهند با گوش انجام دهند در نتیجه گوش بیش از اندازه تقویت می‌شود و کسانیکه حس سامعه نیرومندی دارند معمولاً استعداد خاصی در موسیقی بدست می‌آورند، دوشیزه پارادایش نیز در موسیقی استعداد شایانی داشت و خیلی خوب پیانو می‌زد، و نوازندگی او خیلی زود توجه ارباب ذوق شهر«وین» را جلب کرد تا جائیکه امپراطریس اطریش شخصاً این دختر را تحت حمایت قرار داد و با خرج خود او را وا داشت تا تحصیلات خویش را در رشته موسیقی تکمیل نماید.

تمام اعیان و اشراف و هنرمندان وین دوشیزه پارادایس را که دختری ۱۸ ساله و زیبا بود دوست داشتند،‌ ولی همگی بر نابینائی این دختر تأسف می‌خوردند. ملکه اطریش بواسطه علاقمندی به این دختر هر سال دویست دوکای زر که به حساب امروز مبلغ قابی می‌شود به پدر و مادر او مستمری می‌داد و معاش آن‌ها را تأمین می‌نمود.

در کتابخانه وین :امروز هم اگر شما به کتابخانه وین بروید، خواهید دید که در کلکسیون قطعات موسیقی آن کتابخانه،‌ قطعاتی از مادموازل «پارادایس» هست که خود این دختر تصنیف کرده و دیگران نوشته‌اند حضور موتزار موسیقی‌دان معروف می‌نواخت و مورد تحسین قرار می‌گرفت.

معالجات پرفسور «بارت»

پدر و مادر دوشیزه پارادیس، برای معالجه نابینائی چشم دختر خودشان، خیلی کوشش کردند ومدت چند سال نزد پروفسور بارت معروف که در آن زمان بزرگترین چشم پزشک اطریش بود این دختر را معالجه نمودند، اما معالجات هیچ نتیجه‌ای نداد.

به طوریکه در بالا گفته شد، چون فقط اعصاب چشم دوشیزه پارادایس ضعیف بود، لذا مسمر که با معالجات مغناطیسی خود می‌توانست در اعصاب بیماران تأثیر گذارد مصمم شد که این دختر را در کلینیک مانیه تیسمی خود معالجه کند و برای اینکه بهتر او را تحت نظر داشته باشد، دوشیزه پارادایس و چند تن از بیماران دیگر را، در کلینیک خود نگاه داشت.

 

شهرت روز افزون مسمر

عده مراجعین و بیماران مسمر روز به روز بیشتر می‌شد، روش معالجه مسمر تا آنروز سابقه نداشت، برای همه تازگی داشت، بیماران برای تسکین درد خود که هیچ داروئی معالج آن‌ها نبود به مسمر پناه می‌آوردند که به وسیله آهن‌ربا درد را از عضو مریض آن‌ها خارج کند و اکثر آن‌ها که بیماران عصبی بودند بهبود حاصل می‌کردند و مداوای خود را برای سایر دوستان و آشنایان در اطراف واکناف تعریف می‌کردند، در کاخ «لانداشتراسه» که خانه دکتر مسمر بود، هر روز با معالجه بیماری معجره تازه‌ای بوقوع می‌پیوست و این معجزه در همه جا منتشر می‌شد.

درمان اختلال نعوظ
توصیه برای مطالعه

خوانندگان محترم باید توجه داشته باشند که فقط بیماران عصبی که درد و ناراحتی آن‌ها ریشه عصبی یا روانی داشت در مطب دکتر مسمر معالجه می‌شدند نظیر درد مفاصل دست‌ها و پاها، تشنج و لرز‌های مزمن، برخی از افلیج‌ها، برخی از دردهای معده و بی‌خوابی‌ها، سردردهائیکه علت آن‌ها عصبی یا روحی بود و امثال آن‌ها.

روزنامه‌ها شرح معالجات مسمر را منتشر می‌کردند، موافقین و مخالفین مقاله‌ها پیرامون معالجه بوسیله آهن‌ربا می‌نوشتند، شهرت مسمر از سر حدات اطریش گذشت و به کشورهای مجاور رسید. عده‌ای از پزشکان کشورهای مجاور از دکتر مسمر تقاضا کردند که روش معالجه خود را برای آن‌ها بنویسد، تا آن‌ها هم بتوانند از آن روش در معالجه بیماران استفاده کنند.

دکتر مسمر چون مرد نوع‌پرستی بود، بدون هیچ‌گونه حسادت و ترس از دیگران که رقیب وی شوند، به نامه آن‌ها جواب مساعد داد. از جمله پزشکانی که از مسمر درخواست راهنمائی و تعلیم کرده بودند دو نفر پزشک یکی ساکن آلمان به نام «هون‌ترز» و دیگری سویس بنام دکتر «هارسو» بودند که طبق دستورات دریافت شده از مسمر شروع به کار کردند، و خوشبختانه نتایج رضایت‌بخشی گرفتند.

این دو دانشمند حق‌شناس آلمانی و سوئیسی نیز متقابلاًَ شرح نتایج نیکوی معالجات خود را در روزنامه‌های آلمان و سوئیس منتشر نمودند و صراحتاً اقرار نمودند که روش معالجه مسمر به وسیهل آهن‌ربا مفید، نتیجه بخش و در روی برخی از بیماران بسیار درخشان بوده است.

مسمر می‌فهمد که تنها آهن‌ربا امراض را معالجه نمی‌کند، بلکه از وجود خود او نیز نیروئی ساطع می‌شود
مسمر می‌فهمد که تنها آهن‌ربا امراض را معالجه نمی‌کند، بلکه از وجود خود او نیز نیروئی ساطع می‌شود

شور و هیجان بیشتر

شرح و معالجات دو نفر پزشک آلمانی و سوئیسی دو فایده و اثر بزرگ داشت، یکی اینکه مسمر وقتی مشاهده نمود که دو پزشک معروف روش معالجه و کشف او را ستوده و نتیجه بخش دانسته‌اند، بیش از بیش خوشحال شد، و شور و هیجان زایدالوصفی سراپای وجود او را گرفت و نیروی روحی بیشتری در پیشبرد مقاصد و تلاش‌هایش در او پیدا شد، و با قدرت روحی زیادتری به تلاش‌های خود ادامه داد.

ثانیاً، اظهار نظرهای دو پزشک مذکور موجب شد که مسمر پیروان و مریدان بیشتری پیدا کند، و بعلاوه آن عده از بیماران عصبی که تا به حال مردد مانده بودند، بیدرنگ برای معالجه به مسمر مراجعه نمودند.

دعوت مسمر به مونیخ

شهرت روز افزون مسمر موجب شد که به مونیخ یکی از شهرهای بزرگ آلمان دعوت شود، مسمر این دعوت را پذیرفت و در شهر مونیخ شروع به معالجه نمود، و تمام نتایجی که در شهر وین حاصل شده بود، در شهر مونیخ نیز بدست آمد.

معالجه منشی کل آکادمی

یکی از اشخاص مشهوریکه در مونیخ بدست مسمر و‌آهن‌ربای او معالجه شد منشی کل آکادمی به نام «اوشتروالد» بود، این شخص کاملاً فلج بود و چشم‌هایش تقریباً نابینا، پس از چند جلسه که به توسط مسمر معالجه شد شرح معالجه خود را در سال ۱۷۷۵ در شهر «اوکسبورک» نوشت.

در این خصوص اشتفن تسوایک نویسنده معروف اطریش در کتاب«کاشف مانیه تیسم» می‌نویسد: «منشی کل آکادمی با دقت و وضوح جالب توجهی، وضع هنگام بیماری و زمانی را که امیدی به معالجه نداشت شرح می‌دهد، و بعد می‌گوید که چگونه دکتر مسمر تصمیم به معالجه او گرفت و با طرزی شبیه به معجزه او را از ناتوانی و بدبختی نجات داد و برای اینکه دکترها و دانشمندان نتوانند هیچ ایرادی بر او بگیرند این شخص عیناً می‌نویسد:‌

«هرگاه کسی بگوید که من معالجه نشده‌ام، بلکه خیال می‌کنم که معالجه شده‌ام و دکتر مسمر فقط توانسته است که فکر و تصور معالجه را در من تلقین کند من حاضرم که حرف او را تصدیق نمایم…

اما من کسی هستم که سابقاً حاضر بودم که تمام هستی خود را بدهم به شرط اینکه پزشکی پیدا شود و به من تلقین کند که معالجه شده‌ام» و در ضمن اضافه می‌نماید که «تمام نتایجی که دکتر مسمر از معالجات خود گرفته نشان می‌دهد که او به یکی از قوای پنهانی و بزرگ طبیعت دست یافته است.»

پیروزی بزرگ

به علت یک چنین پیروزی بزرگ و غیرقابل تردید، همه اعم از دوستان و دشمنان ناچار شدند که به هنر و لیاقت دکتر مسمر اعتراف نمایند و لیاقت و شایستگی دکتر مسمر برای اولین مرتبه از طرف مصادر رسمی تصدیق و تائید گردد، و روز ۲۸ نوامبر سال ۱۷۷۵ میلادی آکادمی مونیخ او را به عضویت خود انتخاب کرد .

در فرمانیکه به این مناسبت صادر شد چنین نوشتند «نظر به اینکه ثابت شده که این مرد توانسته است نیروی جدیدی را کشف نماید و چون به تحقیق رسیده دکتر مسمر به وسیله این نیرو موفق گردیده که در معالجه بعضی از امراض نتایج بسیار مفیدی به دست بیاورد و نظر به اینکه زحمات و مساعی او در این راه مورد تقدیر عموم قرار گرفته … الا آخر».

مسمر یک قدم جلوتر می‌رود

درست در زمانیکه همه به کشف مسمر معتقد شده بودند و همه مردم عادی و پزشکان و دانشمندان تصدیق داشتند که نظریه مسمر صحیح است، در همین موقع مسمر دچار شک و تردید می‌شود و خود با نظر خود مخالفت می‌ورزد.

و اولین بار به اشتباه خود پی می‌برد و بالاخره می‌فهمد که آنچه موجب شفای بیماران می‌شود تنها این جسم شفای بیماران می‌شود تنها این جسم سیاه‌ رنگ به نام آهن‌ ربا نیست، بلکه دست‌های او هم نیروی معالجه کننده دارد، مسمر می‌فهمد که تنها آهن‌ربا امراض را معالجه نمی‌کند، بلکه از وجود خود او نیز نیروئی ساطع می‌شود که به بهبودی امراض کمک می‌کند.

اشتفن تسوایک می‌نویسد: «در واقع مسمر در آن موقع نائل به کشف بزرگی شده بود و اگر یک قدم دیگر هم جلو می‌رفت، موضوع حل می‌شد، ولی مسمر هر قدر باهوش بود باز نمی‌توانست به اندازه یک قرن جلو برود و آراء و نظریات قرن بیستم را بیان نماید،‌این پزشک با احتیاط همواره گام به گام جلو می‌رفت و تا وقتی راه جدیدی پیدا نمی‌کرد از راه قدیم خویش صرفنظر نمی‌نمود.

معذالک چون بدون تردید و تزلزل یک مرتبه از آهن‌ربا صرفنظر کرد و این جسم را دور انداخت ثابت کرد که موهوم پرست نیست و به معتقدات قرون وسطی پای بند نمی‌باشد و از این به بعد، دکتر مسمر وارد مرحله‌ای شد که علمای امروز هم تصدیق می‌کنند که او کشف بزرگی کرده است