نویسنده:
بازدید: 650 بازدید
با اضطراب، نشانه ها و راه های درمان آن آشنا بشوید

با اضطراب، نشانه‌ها و راه‌های درمان آن آشنا بشوید

اضطراب مشکل مشترک تمامی انسان‌ها است. ریشه اکثر مشکلات روانی از جمله وسواس، پانیک، فوبیا، هراس اجتماعی، اضطراب عملکرد و کمال گرایی را می‌توان مستقیم و غیرمستقیم از اضطراب دانست. افرادی که دارای مشکلات روانی از نوع مشخص نمی‌باشند نیز به‌نوعی کم و بیش با موضوع اضطراب دست به گریبان هستند.

با اضطراب، نشانه‌ها و راه‌های درمان آن آشنا بشوید

کارکرد اضطراب را باید در بقای نسل دانست. در صورتی که پدر بزرگان ما اضطراب نداشتند، در هزاران سال پیش، زمانی که در جنگل‌ها ساکن بودند چنان می‌آرمیدند که هیچگونه احساس خطری نمی‌کردند، و این آرامش نتیجه‌ای جز دریده شدن توسط شیر و پلنگ نداشت.

پس به ناچار پدربزرگ ما می‌بایست کسی بوده باشد که در هنگام خواب نیز اندکی هشیاری خود را حفظ می‌نموده است. بنابراین لازمه بقای نسل، نگرانی داشتن درباره آینده و وقایع احتمالی بوده است. پدربزرگان ما تداوم نسل خویش را به هزینه کردن احساس راحتی و آرامش زمان حال بدست آورده‌اند و در نتیجه نسلی از بشر تداوم یافته است که امروز خود را فدای فردا کرده است.

پس عجیب نیست اگر ما نیز درباره آینده نگرانیم، اگر ما نیز مدام در پی وصول به اهداف بلند پروازانه خود هستیم- و حتی پس از وصول به آن نیز احساس رضایت نمی‌کنیم و تنها بدنبال اهداف بعدی حرکت می‌کنیم- اگر ما نیز توان لذت بردن از زندگی را نداریم و اگر ما نیز در گذشته و یا آینده سیر می‌کنیم.

اضطراب از زمان تولد بشریت با بقای او درآمیخته است و چنان در نهاد بشر ریشه دوانده است که نه می‌توان و نه باید سعی در از بین بردن آن کرد؛ که در اینصورت این بت عیار هر لحظه بشکلی درآید و به اشکال گوناگون خود را در زندگی نمودار می‌سازد.

فرد مضطرب وقایع بد آتی را پیش‌بینی کرده و تدابیری در عمل و اکثراً در ذهن در مقابله با آن اتخاذ می‌کند و به این ترتیب شانس بقای خود را افزایش می‌دهد. ولکن فردی که احتمالات را در نظر نمی‌گیرد و یا آن را خوشبینانه تصور می‌کند، احتمال بیشتری دارد که آسیب ببیند.

پدر بزرگ ما بدلیل آنکه نگران قحطی بود و آن را پیش‌بینی می‌کرد توانست در هنگام کمبود غذا زنده بماند. او توان پیش‌بینی آینده را داشت و تنها در زمان اکنون زندگی نمی‌کرد. (افراد مضطرب گاهاً چنان وقایع احتمالی آینده را با جزییات در ذهن ساخته و پرداخته می‌کنند که مانند سناریوی یک فیلم تخیلی است).

با اضطراب، نشانه‌ها و راه‌های درمان آن آشنا بشوید
با اضطراب، نشانه‌ها و راه‌های درمان آن آشنا بشوید

بشر کنونی در عصری زندگی می‌کند که تغییرات بی‌شمار مشخصه اصلی آن است و این تغییرات زیاد، انسان را در پیش‌بینی آینده خود دچار تردید می‌کند. زندگی همانند گذشته دارای چنان ثباتی نیست که همه چیز از جمله شغل، موقعیت اجتماعی، ثروت و حتی همسر از پیش تعیین شده باشد.

فرد باید همواره در مقابل احتمالات متفاوت پیش روی خود تصمیم‌گیری کند و این امر گرچه به او آزادی بیشتری می‌بخشد، ولیکن در عین حال اضطراب او را نیز بیشتر می‌کند؛ چه که او در گذشته مسئول سرنوشت خود نبود و سرنوشت خود را از پیش تعیین شده می‌دانست ولکن بشر کنونی خوشبختی و بدبختی را در دستان خود می‌داند که این امر باعث ایجاد اضطراب در او می‌شود.

تصمیم‌گیری درباره مسائل گوناگون شغل، ازدواج، تحصیل، محل زندگی … و پیش‌بینی نتایج آن فرد را دچار تردید و تشویش می‌کند، زیرا دیگر این تقدیر و سرنوشت نمی‌باشد که او را به‌سویی می‌کشاند بلکه پیش‌بینی‌ها و در نهایت تصمیمات فرد است که سرنوشت او را رقم می‌زند.

بنابراین فرد استرس و در نتیجه اضطراب بیشتری را در عصر کنونی تحمل می‌کند. او همواره به آینده می‌نگرد و سعی بر آن دارد که خود را در رقابت با دیگران (و نه در رقابت با خود) فردی موفق‌تر بیابد؛که در غیراینصورت احساس گناه می‌کند و غم بر او مستولی میگردد. او مضطرب است تا موفق باشد. (گروهی از افراد نیز وجود دارند که امنیت و اطمینان را بر انتخاب و آزادی ترجیح می‌دهند. مثال آن را می‌توان در جذب افراد به گروه‌های افراطی مانند داعش مشاهده کرد.

مشخصه این گروه‌ها سادگی قوانین و تشخیص آسان درست و غلط و تقسیم ساده اعمال و افکار به حق و ناحق است. این سادگی تنش انتخاب و تصمیم‌گیری را در دنیای پیچیده‌ای که امر اخلاقی از امر غیراخلاقی به آسانی قابل تشخیص نیست از بین می‌برد).غالب افرادی که با اضطراب بعنوان یک مشکل روبرو هستند در ناخودآگاه خویش گمان می‌کنند که پیش‌بینی وقایع بد آتی به آنها احساس امنیت و اطمینان می‌دهد. اگر وقایع ناخوشایند آتی را پیش‌بینی کنم می‌توانم در جهت مقابله با آن خود را آماده کنم.

جالب آنکه زمانی که با گذر از افکار سطحی‌تر مراجع مضطرب، از او سوال می‌شود چرا در مواردی که نگرانی شما هیچ تاثیری در نتیجه ندارد (مانند مادری که تا زمان بازگشت فرزندش از سفر نگران است تا مبادا اتفاقی برای او بیفتد) همچنان نگران وقایع احتمالی آینده هستید.

پاسخی که در لایه‌های عمیقتر فکر آنها یافت می‌شود آن است که در جایی که هیچ کاری برای انجام دادن از دست آنها بر نمی‌آید، نگرانی کردن خود یک عمل است و به آنها احساس بهتری می‌دهد. در نتیجه نگران شدن به فرد احساس کنترل بیشتری نسبت به محیط می‌دهد.

سوالی که به ذهن متبادر می‌شود آن است که:

  • آیا اضطراب تضمین کننده موفقیت است و اگر پاسخ آری است، سوال بعدی ‌آن است که آیا این دو رابطه‌‌ی یک به یک دارند، به این معنا که هرچه اضطراب بیشتر شود میزان موفقیت نیز بیشتر می‌شود؟
  • رابطه اضطراب با احساس امنیت چیست؟
  • آیا تفکر و پیش‌بینی وقایع احتمالی ناخوشایند آینده و اقدام به جهت آنها به انسان احساس کنترل داشتن بر امور و در نتیجه احساس امنیت می‌دهد؟
  • آیا آنها رابطه یک به یک دارند؟

تفاوت بین استرس و اضطراب

استرس عبارت است از هر تغییری که انسان تجربه می‌کند.
استرس عبارت است از هر تغییری که انسان تجربه می‌کند.

پیش از پاسخ به این پرسش‌ها لازم است که به تفاوت بین ترس، استرس و اضطراب اشاره کنیم. ترس عبارت است از درک یک خطر واقعی و فوری. شیری را می‌بینیم و می‌ترسیم.

«بنا بر تعریف سرگی کاهیلی کینگ، استرس عبارت است از هر تغییری که انسان تجربه می‌کند.» بنابراین تعریف؛ تغییر کار، محل سکونت، ازدواج، افزایش و یا کاهش حقوق، موفقیت‌های برجسته شغلی و … را می‌توان استرس دانست.طبق تعریف ریچارد لازاروس، استرس حالتی از اضطراب است که وقتی تجربه می‌شود که مسئولیت‌ها افزون بر مقداری باشد که انسان بتواند با آن کنار بیاید و به این جهت فرد فشاری را متحمل می‌شود.

اضطراب را می‌توان درک خطر غیرواقعی و غیرفوری دانست. اگر مدتها پس از مواجهه با شیر همچنان همه جا خطر شیر را احساس می‌کنیم و یا تصویر و خاطره آن جلوی چشم ما ظاهر می‌شود، و یا اگر قرار است چندین سال آینده در امتحانی شرکت کنیم و از حالا ترس وجود ما را فراگرفته است، دچار اضطراب شده‌ایم.

«بر اساس قانون یرکس-دادسون، استرس تا نقطه‌ای می‌تواند عملکرد را بهبود بخشد اما استرس‌ها در صورتی که از حدی افزایش یابند، از کیفیت عملکرد می‌کاهند و به آن دیسترس یا پریشانی می‌گوییم».

اما نکته لازم به ذکر آن است که نقطه‌ای که استرس به دیسترس تبدیل می‌شود برای هر فرد بر اساس عوامل بی‌شماری متفاوت است. واقعه‌ای که برای فردی تنها عامل برانگیختگی و عملکرد بهتر است، برای فرد دیگر می‌تواند بشدت مضطرب کننده باشد.

زمانی که با استرسی مواجه می‌شویم- هرگونه تغییر در زندگی- درک ما از آن واقعه، تعیین می کند که به اضطراب دچار می‌شویم و یا خیر. در صورتی که آن واقعه را از سویی فاجعه‌آمیز در نظر بگیریم و از سویی دیگر خود را برای مقابله با آن ناتوان در نظر بگیریم، برآیند این دو مسلماً اضطراب خواهد بود.

اضطراب لزوماً پس از تغییر محیط بیرونی روی نمی‌دهد، بلکه پیش‌بینی هرگونه تغییر نیز می‌تواند تولید اضطراب کند.

با اضطراب، نشانه‌ها و راه‌های درمان آن آشنا بشوید

کارمندی را در نظر بگیرید که رئیس او را به اتاق خود فرا می‌خواند. کارمند تا زمان رسیدن به اتاق با خود فکر می‌کند که احتمالاً رئیس می‌خواهد بابت اشتباه روز گذشته‌اش او را توبیخ کند.افکار او چنین است: اگر مرا توبیخ کند دیگر به این زودی‌ها ترفیع نخواهم گرفت، نکند کلاً من را اخراج کند، اگر اخراج شوم زندگی‌ام بهم می‌ریزد و همسرم حتماً طلاق می‌گیرد، اگر اخراج شوم دیگر نمی‌توانم کار پیدا کنم، خرج زن و فرزندم را از کجا تامین کنم و … .

در این مثال، اگرچه کارمند به گمان خود تنها به پیش‌بینی خطرات احتمالی واقعه می‌پردازد، اما بدلیل آنکه احتمال خطر را بیش از اندازه‌ی واقعی آن در نظر گرفته و فاجعه‌سازی می‌کند، دچار اضطراب می‌شود و دیگر نمی‌توان آن را ترس و یا استرس قلمداد کرد؛

چرا که برای کارمندی که دچار اضطراب نمی‌باشد این موقعیت گرچه استرس‌زا است، ولکن اولاً احتمال وقوع اتفاق ناخوشایند را بیش از اندازه برآورد نمی‌کند و در ثانی آن را فاجعه‌آمیز نمی‌داند و خود را در جهت مقابله با آن توانا می‌داند و در نتیجه رفتار فیزیولوژیکی و هیجانی- عاطفی متفاوتی از خود نشان می‌دهد.

بنابراین، آنچه اضطراب را از ترس و استرس متفاوت می‌کند، درک فرد از آن واقعه و یا رویداد است. مرگ پدر برای شخصی چنان آسیب‌زا است که وی را دچار غم و افسردگی توانکاهی کرده و دست از هرگونه فعالیت می‌شوید و شخص دیگر در موقعیتی مشابه، در مرگ پدر معنای حمایت و سرپرستی از اعضای دیگر خانواده را می‌یابد و بر تلاش خود می‌افزاید.

 

تبدیل استرس به اضطراب

بعضی افراد از نظر فیزیولوژیک مستعد اضطراب هستند و در مغز و بدن خود دچار بی‌تعادلی‌هایی هستند
بعضی افراد از نظر فیزیولوژیک مستعد اضطراب هستند و در مغز و بدن خود دچار بی‌تعادلی‌هایی هستند

چه عواملی باعث می‌شود که استرس در فرد تبدیل به اضطراب شود، چرا که همانگونه که بیان شد یک سطح از استرس در فردی می‌تواند تبدیل به برانگیختگی جهت فعالیت شود و فردی دیگر را از فعالیت بازداشته و مضطرب کند. بر اساس نظر ادموند جی بورن، عوامل زیر را می‌توان برای اضطراب در نظر گرفت.

۱. عامل ارث و بیولوژیک:

بعضی افراد از نظر فیزیولوژیک مستعد اضطراب هستند و در مغز و بدن خود دچار بی‌تعادلی‌هایی هستند که آنها را برای اضطراب آماده می‌کند. برخی از مشکلات فیزیولوژیکی که در اضطراب نقش دارند عبارتند از:

الف: سندرم نفس‌نفس زدن: تنفس‌های سریع و کم‌عمق سبب کاهش دی‌اکسیدکربن در سطح خون می‌شود که به‌نوبه خود منجر به حمله وحشت می‌شود.

ب: کمی قند خون: می‌تواند ناشی از رژیم غذایی نامناسب و یا استرس باشد که منجر به ایجاد نشانه‌های اضطراب مانند لرزیدن اندام‌ها، سرگیجه، احساس ضعف و سردرد می شود که بروز این نشانه‌ها می‌تواند به بروز حمله وحشت ناشی شود.

ج: پُرکاری تیروئید: منجر به افزایش ضربان قلب و عرق کردن می‌شود که به‌نوبه خود باعث اضطراب می‌شود.

د: موارد دیگر: پایین افتادن دریچه میترال، سندرم پیش قاعدگی، اختلالات گوش داخلی، کمبود کلسیم، منیزیم، پتاسیم و ب۱۲، آریتمی قلبی، فشار خون ذاتی، تومور آدرنال و موارد دیگر اشاره کرد.

۲. شرایط کودکی:

والدینی که برداشت به شدت محتاطانه از جهان دارند، باعث می‌شوند که کودکان خود را نیز دائماً از دنیای پیرامون خود بترسانند
والدینی که برداشت به شدت محتاطانه از جهان دارند، باعث می‌شوند که کودکان خود را نیز دائماً از دنیای پیرامون خود بترسانند

الف: والدینی که برداشت به شدت محتاطانه از جهان دارند، باعث می‌شوند که کودکان خود را نیز دائماً از دنیای پیرامون خود بترسانند و به آنها مدام هشدار می‌دهند که مراقب خطرات احتمالی باشند. «آنقدر ندو، می‌افتی زمین دست و پایت می‌شکند»، «مدرسه مراقب بچه‌های دیگر باش که اذیتت نکنند»، «کاپشنت را بپوش وگرنه سرما می‌خوری، معلوم نیست کی خوب بشوی».

اینگونه والدین، خود دچار اضطراب هستند و با امر و نهی فراوان و اعمال قوانین سختگیرانه سعی می‌کنند دنیایی را که از نظر آنها خطرناک بوده و هر لحظه احتمال بروز یک اتفاق بد در آن می‌رود، کنترل کنند.

ب: والدین منتقد و کمال گرا: والدینی که به‌شدت از کودک خود انتقاد می‌کنند و استانداردهای سطح بالا برای کودک دارند، کودکانی مهر طلب و در عین حال کمال گرا به ‌بار می‌آورند. آنها برای کسب تأیید و ایجاد حس ارزشمندی در خود به‌ شدت محتاج کسب رضایت دیگران هستند.

همیشه نگرانند تا به آنچه از نظر ایشان باعث ارزشمندی‌شان می‌شود، دست یابند و در صورت عدم وصول، خود را سرزنش کرده و احساس گناه می‌کنند. آنها به ‌جهت آنکه می‌خواهند هیچ اشتباهی نداشته باشند، همیشه دچار تردید و خود سانسوری هستند.

ج: عدم احساس امنیت عاطفی: مشاجره والدین، ترک کودک بواسطه طلاق یا مرگ، عدم ثبات رفتاری- هیجانی والدین- والدینی که ثبات رفتاری ندارند و بر اساس نیازها و حس و حال خود و نه نیازهای کودک با او رفتار می‌کنند- عوض شدن زیاد مکان زندگی و دوستان کودک، سوءاستفاده فیزیکی یا روانی از کودک، دور شدن مداوم فرد مراقب از کودک، همه این احساس را در کودک ایجاد می‌کنند که نمی‌تواند به حضور و امنیت عاطفی از سمت والدین خود مطمئن باشد.

این افراد در بزرگسالی نیز همواره بدنبال فرد (مهر طلبی) یا مکان امنی (اگورافوبیا) برای مقابله با احساس امنیت خود می‌گردند.

د: سرکوب شدن احساسات: کودکانی که در محیطی رشد یافته‌اند که بعضی احساسات، احساسات ممنوعه محسوب می‌شدند؛ در بزرگسالی هنگام تجربه این احساسات دچار اضطراب می‌شوند.

به‌طور مثال، والدینی که خشم را برای دختر بد محسوب می‌کنند و آن را با انتقاد کردن و یا نپدیرفتن سرکوب می‌کنند، باعث می‌شوند در بزرگسالی هر زمان کودک احساس خشم می‌کند، دچار اضطراب شود، زیرا از نظر او خشمگین شدن عمل نامقبولی است. هرگونه احساسی که سرکوب شود به اضطراب و یا افسردگی تبدیل می‌شود.

۳. استرس تراکمی:

فردی که مدتهاست در عین حال که با ازدواج پرتنش خود دست و پنجه نرم می‌کند، تغییر شغل نیز می‌دهد
فردی که مدتهاست در عین حال که با ازدواج پرتنش خود دست و پنجه نرم می‌کند، تغییر شغل نیز می‌دهد

انسان‌ها نوعاً میزان مشخصی از استرس را می‌توانند تحمل کنند و بیش از این مقدار به آنها احساس عدم کنترل بر شرایط را می‌دهد و آنها را دچار اضطراب می‌کند. لزومی ندارد حجم زیادی از استرس و یا واقعه ناگوار بزرگی در زمان کوتاهی بر فرد وارد آید تا او به اضطراب دچار شود، بلکه میزان‌های کمتر استرس نیز اگر در یک بازه زمانی جمع شود، فرد را به اضطراب مبتلا می‌سازند.

فردی که مدتهاست در عین حال که با ازدواج پرتنش خود دست و پنجه نرم می‌کند، تغییر شغل نیز می‌دهد و در فکر تغییر مکان زندگی خود نیز می‌باشد، می‌تواند به اضطراب دچار شود؛ اگرچه شاید هیچیک از این موارد به تنهایی او را از پای درنیاورد ولکن تجمیع و انباشته شدن آنها، او را دچار اضطراب می‌کند.

۴. عوامل کوتاه‌مدت:

عوامل فوق‌الذکر تنها زمینه‌ساز و مستعدکننده شرایط برای بروز اضطراب هستند، ولکن در کنار آنها عوامل دیگری نیز باید باشند که اضطراب را در فرد ایجاد کند که از جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف: ضایعه شخصی و یا تغییرات شدید در زندگی: مانند از دست دادن پدر، مادر و یا همسر، طلاق، از دست دادن شغل، بیماری و یا شرایط بد مالی، ازدواج، بچه‌دار شدن، تغییر محل زندگی.

ب: مواد مخدر و تحریک کننده: مصرف کوکائین، شیشه، کریستال، ترک ناگهانی مواد مخدر و آرام بخش‌ها و مصرف زیاد کافئین می‌تواند منجر به اضطراب و ایجاد حمله وحشت برای اولین بار در فرد شود.

ج: حادثه آسیب‌زا و شرطی شدن نسبت به آن: فردی که سگی در کودکی او را گاز گرفته است، ممکن است به‌شدت از هرگونه سگ و حیوان شبیه به آن وحشت کند.

۵. علل نگاه‌دارنده:

به جهت نقش این علل در تداوم اضطراب، از آنها در قسمت درمان صحبت خواهد شد.

انواع متفاوت اضطراب

اضطراب خود را در شکل‌های متفاوتی ظاهر می‌سازد که به شش نمونه‌ی آن در اینجا به‌طور مختصر اشاره می‌کنیم.

۱. اختلال وحشت‌زدگی یا پانیک:

شرایطی است که بیمار بدون دلیل مشخصی دچار تشویش‌های شدید و حادی می‌شود که به وحشت بیمار ختم می‌شود. این حالت بیش از چند دقیقه به‌طول نمی‌انجامد. نشانه‌های آن عبارت است از: تنگی نفس، تشدید ضربان قلب، تپش قلب، سرگیجه، احساس خفگی، تعریق، دل آشوبه، احساس حقیقی نبودن، کرخت شدن سر انگشتان، داغ شدن یا سرد شدن، ترس از دیوانه شدن یا از دست دادن کنترل، ترس از مردن.

در حمله وحشت، دست کم چهار مورد از نشانه‌های فوق وجود دارد. حمله وحشت برای فرد چنان سهمگین است که فرد پس از آن همواره نگران وقوع مجدد آن است. از جمله دلایل فیزیکی آن می‌توان به کمی قند خون، پرکاری تیروئید، واکنش به کافئین و قطع داروهای آرام‌بخش اشاره کرد.

۲. آگورافوبیا:

مفهوم آن ترس از محیط‌های باز است، اما علت اصلی آن ترس از وقوع مجدد حمله وحشت است. آگورافوبیا سبب می‌شود فرد به افراد و مکان‌های آشنا بچسبد و از آنها فاصله نگیرد و در موارد شدید آن خانه‌نشین شود. این افراد می‌ترسند در موقعیتی قرار بگیرند که دچار حمله شوند و آبروی آنها جلوی دیگران برود.

۳. فوبیای اجتماعی:

فردی که دارای فوبیای اجتماعی است، از موقعیت‌های اجتماعی اجتناب می‌کند. نگران است که حرف یا رفتار اشتباهی از او سر بزند و یا آنکه دیگران به تشویش او پی ببرند و او را مورد قضاوت قرار دهند. او همواره در حال تصور قضاوت دیگران درباره خویش است.

ترس از سخنرانی در جمع، ترس از سرخ شدن صورت، ترس از غذا خوردن در جمع، ترس از دستشویی‌های عمومی، ترس از جمعیت، ترس از تحت نظر قرار گرفتن در محل کار، ترس از شرکت در امتحانات، ترس از نوشتن یا امضا کردن در حضور دیگران از جمله موارد فوبیای اجتماعی است.

۴. فوبیای خاص:

عبارت است از هراس فراوان و یا اجتناب از یک شی‌ء یا موقعیت ویژه. از جمله موارد فوبیای خاص می‌توان به فوبیای حیوانات، ترس از ارتفاع، فوبیای آسانسور، فوبیای هواپیما، فوبیای پزشک یا دندانپزشک و فوبیای خون اشاره کرد.

۵. اختلال اضطراب فراگیر:

اضطرابی است که بیمار در آن به تکرار، تنش و نگرانی را تجربه می‌کند و نمی‌تواند از زندگی خود لذت ببرد. فرد در مورد اکثر مسائل زندگی مانند کار، سلامتی، روابط با همسر و بستگان احساس نگرانی دارد. فرد احساس بی‌قراری، زود خسته شدن، عدم تمرکز، تحریک‌پذیری، تنش‌های عضلانی و دشواری در خواب دارد. این اختلال معمولاً با افسردگی همراه می‌شود.

۶. وسواس فکری -عملی:

اگرچه بعضی افراد، تمیزتر و منظم‌تر از دیگرانند ولی اگر این تمیزی و نظم، وقت و انرژی زیادی از فرد بگیرد و در روابط او با دیگران اختلال ایجاد کند، نام آن را وسواس می‌گذاریم. وسواس‌ها نظرات، افکار، تصاویر و یا تکانه‌های تکرار شونده‌ای هستند که در عین بی‌معنایی، مرتب به ذهن خطور می‌کنند. وسواس‌ها می‌توانند تنها در حوزه فکر باشند، مانند فکر مداوم تصادف و یا همراه با عمل باشند، مانند دست شستن، وارسی کردن و شمارش.

۷. اختلال استرس پس از آسیب:

پس از بروز یک حادثه آسیب‌زننده ایجاد می‌شود. از جمله حوادثی که منجر به این اختلال می‌شود، عبارت است از: زلزله، گردباد، تجاوز، تصادف شدید و جنگ. نشانه‌های آن عبارتند از:

اندیشه تکراری و ناراحت کننده درباره حادثه، کابوس‌های مرتبط با حادثه، بازگشت مداوم خاطره حادثه، تلاش برای اجتناب از احساسات، فعالیت‌ها و موقعیت‌های مرتبط با حادثه، کرخت شدن احساسی، احساس گسستگی از دیگران، بی‌علاقگی به فعالیت‌هایی که در گذشته از آن لذت می‌بردید، دشواری در به خواب رفتن، عدم تمرکز، تحریک‌پذیری و حملات خشم.

اختلال استرس پس از بروز یک حادثه آسیب‌زننده ایجاد می‌شود.
اختلال استرس پس از بروز یک حادثه آسیب‌زننده ایجاد می‌شود.

بهبودی

در مسیر بهبودی و رهایی از اضطراب، روش‌های چندی را می‌توان مورد استفاده قرار داد که برخی روش‌ها برای بعضی از اضطراب‌ها مناسب‌تر می‌باشد. در این مقاله، اولویت بیان روش‌هایی است که اولا عام‌تر بوده و برای همه انواع اضطراب کارآمد است و در ثانی روش‌هایی که سهل‌الوصول‌تر بوده و فرد بدون آموزش تخصصی نیز به‌راحتی می‌تواند آن را به‌کار گیرد.

۱. آرمیدگی:

توانایی قرار گرفتن در شرایط آرمیدگی برای مقابله با همه انواع اضطراب به‌کار می‌رود. قرار گرفتن در شرایط آرمیدگی باعث کاهش ضربان قلب، کاهش میزان تنفس، کاهش فشار خون، کاهش تنش‌های عضلانی، کاهش مصرف اکسیژن، افزایش تمرکز، کاهش بی‌خوابی و خستگی و مواردی دیگر می‌گردد که همگی در کاهش اضطراب نقش عمده‌ای دارند.

روش های فرا روانشناسی Parapsychology
توصیه برای مطالعه

روش‌های عمده‌ای برای قرار گرفتن در حالت آرمیدگی توصیه می‌شود که به‌جهت سادگی‌شان می‌توان از همه آنها استفاده کرد.

انسان می‌تواند از راه افکار درست، تنش را از بدن خود دور کند- که در ادامه توضیح خواهیم داد- اما طبق گفته دکتر جکوبسون، عکس آن نیز درست است؛ یعنی ذهن مشوش نمی‌تواند در بدن آرام قرار بگیرد، بنابراین در صورتی که پیام آرامش را از طریق روش‌های آرمیدگی به بدن خود ارسال کنید، افکار اضطراب‌زا نیز از بین می‌رود.

از جمله روش‌های آرمیدگی می‌توان به تنفس شکمی، آرمیدگی تدریجی عضلات، تصویرسازی یک محیط آرام، یوگا و موسیقی آرام کننده اشاره کرد.

الف. تنفس شکمی: طبق بررسی‌های به‌عمل آمده، اکثر افرادی که مضطرب هستند به‌صورت بریده بریده و از قفسه سینه تنفس می‌کنند. اگر به بدن خودتان دقت کنید در می‌یابید که در شرایط تنش، تند تند و از قفسه سینه نفس می‌کشید، ولکن در زمان آرمیدگی نفس‌های‌تان عمیق‌تر و از ناحیه شکم است.

بنابراین با تنفس از شکم باعث می‌شوید بدنتان پیغام آرامش را دریافت کند. تنفس شکمی باعث افزایش تنظیم نسبت اکسیژن و دی اکسید کربن می شود و با تحریک دستگاه پاراسمپاتیک و در نتیجه افزایش ارامش، افزایش تمرکز و …باعث ایجاد ارمیدگی در بدن می گردد. مراحل تنفس شکمی عبارت است از:

۱. میزان تنشی را که احساس می‌کنید، متوجه شوید. بعد کف دست خود را روی شکم، زیر قفسه سینه قرار دهید.

۲. به آرامی هوا را به درون ریه‌های خود بکشید. از طریق بینی تنفس کنید و بگذارید که هوا تا سطح شکم شما برسد. سعی کنید هوا تا حد امکان در ناحیه شکم‌تان نفوذ کند. اگر تنفس شکمی داشته باشید، با کشیدن هوا به درون ریه‌هایتان باید دست راست شما روی شکم‌تان بالا بیاید. قفسه سینه شما باید تنها اندکی بالا بیاید. اما شکم به میزان زیادی ارتفاع می‌گیرد.

۳. وقتی نفس کامل می‌کشید، برای لحظه‌ای مکث کنید و بعد به آرامی از طریق بینی یا دهان هوا را بیرون دهید. دقت کنید هوا را به‌طور کامل از ریه‌های خود خارج نکنید.

۴. ده نفس آرام و شکمی بکشید. سعی کنید تنفس شما یکنواخت و آرام باشد. عجله‌ای در کشیدن تنفس نداشته باشید. با عمل دم از ۱ تا ۴ شمارش کنید. هر بار که هوا را به درون می‌کشید، لحظه‌ای مکث کنید. با هر عمل دم، یک عدد را بشمارید.

۵. تمرینات تنفس شکمی را سه نوبت انجام دهید، در هر نوبت از ده تا یک بشمارید. ۵ دقیقه تنفس شکمی تاثیر قابل ملاحظه‌ای در کاستن از اضطراب دارد.

بهتر است از مجاری بینی عمل دم و بازدم را انجام دهید، ولکن اگر مشکل تنفسی دارید می‌توانید از راه دهان نیز تنفس کنید. مکانی آرام و خلوت را انتخاب کنید و در حالی که چشمان خود را بسته‌اید، تمام توجهتان را به تنفسی که می‌کنید معطوف کنید.

تصور کنید که هوایی پاک و تازه را به درون ریه‌های خود می‌کشید، هوایی سرشار از انرژی، هوایی که می‌تواند الام جسم شما را التیام ببخشد. در حالی که این هوای تازه را تنفس می‌کنید، تصور کنید که هوا از راه بینی یا دهان به فرق سرتان و بعد به ستون فقرات رفته و در تمان بدنتان گردش می‌کند و در حین بازدم ببینید که هوایی آلوده و دودگونه که نشانه استرس‌ها، ناراحتی‌ها و افکار مسموم است از درون بدنتان خارج می‌شود. متوجه می‌شوید که هوای پر از دود به تدریج کم رنگ‌تر و تمیزتر می‌شود. 

ب. آرمیدگی تدریجی عضلات: دکتر جکوبسون به این نتیجه رسید که اگر عضله را چند ثانیه منقبض کنید و بعد رها سازید، این عضله در حالت آرمیدگی قرار می‌گیرد. اکثر مزایایی را که برای تنفس شکمی برشمردیم، در این روش نیز ایجاد می‌گردد. این تمرین را روزی دوبار و هربار ۲۰دقیقه در هنگام بیدار شدن و به خواب رفتن و یا قبل از ناهار انجام دهید. در جای راحتی قرار بگیرید.

کل بدن شما و سرتان باید به جایی متکی باشد. لباس راحت بپوشید و هر چیز اضافه مانند ساعت و جواهرات را از خود دور کنید. تصمیم بگیرید که نگران نباشید و همه چیز را فراموش کرده و در لحظه باشید. در این روش باید عضلات خود را منقبض و بعد رها سازید. روی ۱۶ عضله مختلف خود کار کنید. هر عضله را ۷ تا ۱۰ ثانیه منقبض و سپس رها سازید.

بعد از هر انقباض و انبساط، ۱۵ تا ۲۰ ثانیه در حالت آرامش قرار بگیرید. به این فکر کنید که عضلات شما پس از این انقباض و انبساط نسبت به قبل آن چه مقدار راحت‌تر شده است. بر روی انقباض هر عضله و سپس انبساط آن نقطه تمرکز کنید. اگر احساس کردید عضله‌ای به تمرین بیشتر اجتیاج دارد، دو یا سه بار انجام دهید. عضلات را به ترتیب زیر منقبض و منبسط کنید:

دست‌ها- عضلات دو سر بازو- عضلات زیر بازو- ابروها- عضلات اطراف چشم- آرواره‌ها- پشت گردن- شانه‌ها- عضلات اطراف سرشانه- قفسه سینه- شکم- پشت- باسن- ران‌ها- پنجه‌های پا- عضله کف پا. کل این قسمت‌ها حدود بیست تا سی دقیقه زمان می‌گیرد. 

ج. صحنه آرامبخش: بعد از انجام تمرین فوق که باعث آرامش در عضلات متفاوت بدن خود می‌شود، خوب است یک آرامش فراگیر در کل بدن خود به‌صورت یکپارچه را نیز تجربه کنید. برای اینکار لازم است مکانی آرام مانند دریا، جنگل، کوهستان و یا هر جای دیگری که احساس آرامش به شما می‌دهد را تصور کنید. این تصویر می‌تواند حتی وقت گذراندن در کنار دوست خود باشد.

مهم آن است که تصویر را با جزییات و وضوح بیشتر ببینید. هرچقدر در خلق این تصاویر، از حس‌های بیشتری استفاده کنید آن صحنه واقعی‌تر شده و شما عمیق‌تر می‌شوید. تا جای ممکن رنگ‌ها، صداها و بوهای بیشتری را در صحنه حس کنید. در حالی که به آرامی نفس می‌کشید- تنفس شکمی- تصور کنید که با هر عمل بازدم، تنشها را از خود دور می‌کنید و با هر عمل دم، آرامش را به درون خود فرو می‌برید.

در هنگام انجام تمرین تنفس شکمی و آرمیدگی تدریجی عضلات می‌توانید به این صحنه‌ای که در ذهن ساخته‌اید، رجوع کنید. هر چقدر بیشتر این کار را انجام دهید، آن تصویر در ذهن قوی‌تر شده و در هنگام تنش بیشتر به کمک شما می‌آید. یک نمونه از صحنه آرامش‌بخش:

در کنار دریای آبی ایستاده اید، گرمای خورشید را بر روی پوست بدنتان احساس می کنید. پا برهنه بر روی ماسه های ساحلی قدم می زنید و گرمای ساحل را در کف پای خود احساس می کنید.صدای برخورد امواج به ساحل همواره ارامش بخش است. صدای ان در گوشتان طنین می افکند. هرچقدر واضح تر انجا را می بینید عمیق و عمیق تر می شوید.

صدای مرغان دریایی که در اسمان ابی در حال پرواز هستند را می شنوید. پای خود را در اب دریا فرو می برید. گرمای ان به بدنتان نفوذ می کند و شما را ارام تر از پیش می سازد. جلوتر می روید تا قسمت های بیشتری از بدنتان در ای دریا غوطه ور شود و به این ترتیب ارامش شما نیز بیشتر شود.

یوگا به مفهوم رسیدن به وحدت میان جسم و روح است.
یوگا به مفهوم رسیدن به وحدت میان جسم و روح است.

د. یوگا: به مفهوم رسیدن به وحدت میان جسم و روح است. یوگا روش موثری است برای افزایش امادگی جسمانی، انعطاف پذیری و آرامش. یوگا را می توان با آرامش تدریجی عضلات مقایسه کرد، اگرچه یوگا روشی کامل تر است.

ه. موسیقی آرامش‌بخش: موسیقی ملایم می‌تواند به شما احساس ارامش بدهد. در هنگام کار کردن، رانندگی و … به موسیقی ملایمی گوش بسپارید. در صورتی که موسیقی را همراه با تمرینات ارامش بخش فوق الذکر انجام دهید تاثیر انها را دو چندان می کند.

طبق تحقیقات دکتر هلن بونی موسیقی بر روی فشار خون، ضربان قلب، تنفس و تنشهای عضلانی تاثیر ارامش بخش دارد و به خواب افراد کمک می کند. منتهی باید آگاه بود که یک موسیقی خاص بر روی همه افراد تاثیر یکسانی ندارد و در همه تولید آرمیدگی نمی‌کند، بلکه علاقه اشخاص به موسیقی انتخاب شده در ایجاد آرمیدگی موثر است.

۲. ورزش:

ورزش کردن یکی از راه‌های بسیار موثر و در عین حال سهل‌الوصول جهت کاهش تنش و اضطراب در بدن است. انجام تمرینات ورزشی باعث می‌شود تا شما همان تاثیراتی را که داروهای ضد افسردگی و ضد اضطراب بر روی هورمون‌های بدن شما دارند را بواسطه تمرینات ورزشی ایجاد کنید.

ورزش اکسیژن خون و مغز را افزایش می‌دهد که تمرکز و هوشیاری را افزایش می‌دهد، تولید اندروفین بدن را افزایش می‌دهد- ماده‌ای که به مورفین شباهت دارد- که بر احساس حال خوش شما می‌افزاید، و در عین حال هورمون سروتونین را نیز که باعث ریلکسی و آرمیدگی است، در بدن افزایش می‌دهد.

از دهه ۱۹۷۰ دانشمندان به اثرات آرامش‌بخش نرم دویدن پی‌بردند. نرم دویدن، راه رفتن، شنا کردن و … باعث می‌شود تا شخص در اندیشه با خود فرو رود و به شکلی به حالت مراقبه برسد. محققین متوجه شدند که دوندگان حرفه‌ای زمانی که از تمرین باز می‌مانند نشانه‌های بی‌قراری و اضطراب نشان می‌دهند که شبیه قطع داروهای شیمیایی است.

ورزش نوعی افیون طبیعی (اندروفین) در بدن تولید می‌کند که از شدت درد می‌کاهد و علت وجد و نشاط است. این پدیده را ویلیام گلاسر اعتیاد مثبت می‌نامد. 

ورزش‌های هوازی بر اضطراب تاثیر بیشتری می‌گذارند. ورزش‌هایی مانند دویدن آهسته، راه رفتن، دوچرخه‌سواری، کوهنوردی و شنا کردن. بهتر است کم کم بر زمان ورزش خود بیفزایید. از ۱۰ دقیقه شروع کنید و با افزایش روزانه پنج دقیقه به آن، آن را به ۶۰ دقیقه افزایش دهید.

ورزش‌های هوازی بر اضطراب تاثیر بیشتری می‌گذارند.
ورزش‌های هوازی بر اضطراب تاثیر بیشتری می‌گذارند.

۳. تغذیه صحیح:

یکی دیگر از مواردی که بر افزایش و یا کاهش اضطراب تاثیرگذار است، نحوه تغذیه می‌باشد. گروهی از مواد غذایی باعث افزایش اضطراب هستند و گروهی دیگر اضطراب را کاهش می‌دهند. از جمله مواردی که افراد مضطرب باید از آن پرهیز کنند و یا مصرف آن را به حداقل برسانند، عبارت است از:

۱. محرک‌ها: مانند کافئین که در قهوه، نوشابه‌های گازدار، شکلات، کاکائو و چای یافت می‌شوند. در صورت مصرف زیاد آن نباید به‌طور ناگهانی اقدام به ترک آن نمود، زیرا ترک ناگهانی آن نشانه‌های خستگی، افسردگی و سردرد را بهمراه خواهد داشت. کافئین باعث کاهش ویتامین ب۱ در بدن می‌شود که یکی از ویتامین‌های ضد استرس است.

۲. نگاه دارنده‌ها: تا جای ممکن باید از غذاهای تازه استفاده کرد و غذاهای کنسرو شده برای بیولوژی بدن مناسب نمی‌باشد.

۳. نمک و شکر: مصرف زیاد نمک باعث کاهش پتاسیم در بدن و افزایش فشار خون می‌شود که هر دو اضطراب‌زا است. مصرف شکر و مواد قندی ساده نیز باعث اضطراب در بدن می‌شوند.

۴. کمی قند خون: در هنگام اضطراب، بدن به‌سرعت قند خون را مصرف می‌کند و سطح قند خون پایین می‌افتد و فرد دچار لرزش، سرگیجه، احساس ضعف، تپش قلب و تحریک‌پذیری می‌شود. به این دلیل فرد تمایل به خوردن شیرینی خامه‌ای، شکلات و مواد شیرین دارد که به مقدار زیادی حاوی قندهای ساده هستند.

اما قندهای ساده مانند قند و شکر سفید، شکر قهوه‌ای و عسل به‌سرعت به گلوکز تبدیل می‌شوند که بدن توان پردازش این مقدار زیاد گلوکز را در زمان اندک ندارد.واکنش بدن در قبال این حجم زیاد قند ساده تولید انسولین است که باعث می‌شود مجدداً قند خون پایین بیاید و بنابراین فرد مجبور است برای آنکه مجدداً احساس بهتری کند، باز قند ساده مصرف کند و این سیکل منفی را ادامه دهد.

به این دلیل شیرینی‌ها بلافاصله پس از مصرف، اضطراب را کاهش ولی اندکی بعد اضطراب را افزایش می‌دهند.گلوکز موردنیاز بدن باید از مواد کربوهیدرات مانند نان، حبوبات، سیب‌زمینی، سبزیجات و … گرفته شود که نه به‌سرعت بلکه بتدریج در بدن به گلوکز تبدیل شوند.

۵. غذاهای فرآوری شده: مانند هات داگ، سس، سیب‌زمینی سرخ کرده و چربی‌های اشباع شده باعث افزایش افسردگی می‌شوند.

۶. الکل و نیکوتین: اگر چه در کوتاه‌مدت، الکل اضطراب را کم می‌کند ولی در بلندمدت خود باعث اضطراب می‌شود و در نتیجه فرد مجبور است دوباره الکل مصرف کند که این امر به یک دور باطل می‌انجامد.

اگر چه در کوتاه‌مدت، الکل اضطراب را کم می‌کند ولی در بلندمدت خود باعث اضطراب می‌شود
اگر چه در کوتاه‌مدت، الکل اضطراب را کم می‌کند ولی در بلندمدت خود باعث اضطراب می‌شود
با اضطراب، نشانه‌ها و راه‌های درمان آن آشنا بشوید

موادی که به کاهش اضطراب کمک می‌کنند، عبارت است از:

۱. تریپتوفان: سروتونین که از مشتقات تریپتوفان است، به‌عنوان هورمون سرخوشی و حال خوب شناخته می‌شود. تخم‌مرغ، بوقلمون، شیر، گوشت قرمز، ماهی آزاد، کیوی، گوجه‌فرنگی، موز، گیلاس از جمله مواد افزایش دهنده سروتونین هستند. ورزش نیز سروتونین بدن را افزایش می‌دهد. کافئین نابود کننده سروتونین است.

۲. مصرف ویتامین‌های ب کمپلکس (ب۱۲: جگر، تخم‌مرغ، گوشت، ماهی. ب ۶: موز، گردو، غلات و سبزیجات، ب ۱: گندم و برنج سبوس‌دار، جو دو سر، بادام زمینی، لبنیات، سبزیجات، مغزی‌جات) باعث کاهش اضطراب و افسردگی است.

۳. اُمگا تری: مصرف اُمگا تری در ماهی‌هایی مانند سالمون، ساردین و تن یافت می‌شوند که باعث کاهش اضطراب می‌شود.

۴. کربوهیدرات‌ها (قند): نیز باعث افزایش سروتونین مغز می‌شود. اما باید بدانیم که مواد قندی ساده، اضطراب را افزایش می‌دهند و مواد قندی مرکب مانند حبوبات، سیب زمینی، سبزیجات، میوه، برنج قهوه‌ای وجود دارد.

۵. پروتئین‌ها: باعث افزایش هورمون‌های نوراپی نفرین و دوپامین می‌شوند که سطح بالای آنها باعث آگاهی بیشتر، انرژی ذهنی و روانی بالاتر و احساس بهتر می‌شوند. پروتئین‌ها را می‌توان در تخم‌مرغ، ماهی، گوشت، پنیر، مغزی‌جات، عدس و سویا یافت.

۶. آب: کمبود آب در بدن علت ایجاد اضطراب است و از آنجایی که بدن اکثر مردم با کمبود آب مواجه است، توصیه به خوردن روزانه شش تا هشت لیوان می‌شود.

کمبود آب در بدن علت ایجاد اضطراب است.
کمبود آب در بدن علت ایجاد اضطراب است.

۴. نوشتن خاطرات و وقایع روزانه:

یکی از راه‌های مقابله با استرس، نوشتن خاطرات روزانه است. بررسی‌های اخیر نشان می‌دهند که نوشتن خاطرات برای سلامتی روح و روان و نیز جسم مفید است. نوشتن خاطرات باعث می‌شود استرس‌ها و مشکلات فرد جنبه بیرونی پیدا کرده و فرد از سطحی بالاتر به مشکل بنگرد. استرس زمانی بیشتر انسان را از پای در میاورد که فرد خود را با مشکلش یکی می‌داند.

از جمله فواید نوشتن خاطرات آن است که مشکلات و مسائل امری بیرونی می‌شود که فرد می‌تواند با آنها مقابله کند و خود را بخشی از مشکل محسوب نمی‌کند. نوشتن خاطرات نوعی مراقبه است و باعث می‌شود که افکار قدیمی مسموم از ذهن خارج شده و فرد افکار تازه و سالم و کارآمد را جانشین آنها سازد. نوشتن خاطرات انرژی انسان را از افکار تکراری درون آزاد کرده و فرد را به جستجوی راه‌حل می‌کشاند.

در نوشتن خاطرات باید به مسائلی بپردازید که بیشترین ناراحتی و اندوه را برای شما ایجاد کرده است. می‌توانید با این پرسش شروع کنید که امروز من چگونه بود؟ در حال حاضر چه افکاری از سرم می‌گذرد؟ وقتی این افکار را دارم و با این استرس‌ها مواجه می‌شوم چه احساسی پیدا می‌کنم؟ چرا ناراحت، خشمگین و یا مایوس هستم؟ در این مرحله می‌توانید به‌دنبال راه‌حلی برای آن بگردید.

رعایت نکاتی در نوشتن خاطرات می‌تواند یاری بخش باشد. مکان خلوتی را انتخاب کنید. قبل از نوشتن دقایقی چشمان خود را ببندید و چند نفس عمیق بکشید و به نفس‌های خود تمرکز کنید. تاریخ نوشته‌های خود را بنویسید تا در آینده بتوانید به آن رجوع کنید. آنچه به ذهنتان می‌رسد را یادداشت کنید و خود را سانسور نکنید. در بند ردیف و قافیه نباشید و بگذارید افکارتان بر روی کاغذ به‌صورت خودانگیخته جاری شود.

۵. مراقبه:

مراقبه که یکی از قدیمی‌ترین روش‌های شناخته شده برای رسیدن به آرامش است، عبارت از تمرکز بر درون خویشتن است. مراقبه ذهن را از افکار و احساسات اضافی تطهیر می‌کند. بر اساس تحقیقات انجام شده، در صورتی که مراقبه عادت شود بر روی شرایط بیولوژی فرد تأثیر می‌گذارد و باعث کاهش ضربان قلب، کاهش مصرف اکسیژن، کاهش فشار خون و کاهش تنش عضلانی می‌شود.

در زیر سه نوع متفاوت مراقبه به‌طور مختصر توضیح داده می‌شود. در نوع اول سعی می‌شود تا فکر تنها بر روی یک موضوع- می‌تواند یک تصویر، صدا و یا عبارت باشد- تمرکز کند.

مراقبه که یکی از قدیمی‌ترین روش‌های شناخته شده برای رسیدن به آرامش است.
مراقبه که یکی از قدیمی‌ترین روش‌های شناخته شده برای رسیدن به آرامش است.

۱. به پشت روی زمین دراز بکشید، ستون فقرات کشیده و از سر تا پا در یک خط مستقیم قرار می‌گیرند.

۲. به تنفس خود دقیق شوید، تا می‌توانید نفس‌های آرام و عمیق بکشید.

۳. چشمان خود را ببندید. به مرکز بدن خود که در اکثر افراد اندکی پایین‌تر از ناف است توجه کنید.

۴. تصور کنید که از این نقطه شعله‌ای برمی‌خیزد. این شعله نماد آرامش شما است. انرژی بدنتان را می‌سوزاند. وقتی بدن انرژی زیادی دارد –عصبی یا انرژی منفی- ارتفاع شعله زیاد است و وقتی در حالت آرامش قرار دارید ارتفاع شعله کم است.

۵. اندازه شعله را در ذهن خود تصور کنید. آن را متناسب با انرژی بدن خود تصویر کنید. به این شعله که بسته به انرژی شما می‌تواند آبی، زرد، شفاف یا سفید باشد نگاه کنید. ممکن است شعله

۷. این کار را تا زمانی که شعله کوچک و ملایم می‌شود، ادامه دهید و در آرامش فرو روید. را در حال رقص ببینید. اجازه دهید تمام انرژی های زائد بدنتان را که مانع آرامش شما است، بسوزاند. سعی کنید ذهنتان را بر شعله متمرکز کنید.

۶. کم کم احساسد. ح می‌کنید که بدنتان به‌تدریج آرام و راحت می‌شوالا ببینید که از ارتفاع شعله کاسته می‌شود. هر چه ارتفاع شعله کندتر می‌شود، بدنتان آرام‌تر می‌شود.

در نوع دوم، همه افکار آزادانه در ذهن حرکت می‌کنند بدون آنکه شما پاسخ احساسی به این افکار بدهید. در صورتی که نسبت به یک فکر احساسی داشتید که نمی‌توانستید از آن رها شوید، نشانه آن است که باید برای آن فکر راه‌حلی بیابید. از آن فکر بیرون آمده، به افکار دیگر بپردازید. به هنگام تمرین می‌توانید به موسیقی ملایمی گوش دهید.

۶. روش کنترل خود و توقف فکر:

در این روش تنها کاری که باید انجام دهید آن است که طی روز افکار منفی خود را شمارش کنید. در صورتی که این کار را چند روزی ادامه دهید، متوجه می‌شوید که از میزان افکار منفی شما کاسته شده است. در چند روز اول میزان افکار منفی اضافه می‌شود، ولکن پس از گذشت چند روز دیگر از میزان آنها کاسته خواهد شد.

برای اینکار می‌توانید برگه کاغذی همراه داشته باشید تا هر زمان افکار منفی به ذهنتان خطور کرد بر روی برگه علامت بزنید. هنوز دلیل تاثیرگذاری این روش برای متخصصین مشخص نیست، ولکن حدس زده می‌شود مکانیسم آن شبیه به مراقبه باشد.

در روش توقف فکر هر زمان فکر منفی به ذهنتان رسید به پای خود زده (یا انکه یک کش لاستیکی به دستتان ببندید و انرا محکم کشیده و رها کنید) و فرمان “توقف” را بلند بیان کنید. در صورتی که فکر مجددا بازگشت این کار را تکرار کنید. همانند انچه در بالا ذکر شد در چند روز اول میزان افکار منفی اضافه می شود ولکن پس از گذشت چند روز دیگر از میزان آنها کاسته خواهد شد.

در روش توقف فکر هر زمان فکر منفی به ذهنتان رسید به پای خود زده و فرمان “توقف” را بلند بیان کنید.
در روش توقف فکر هر زمان فکر منفی به ذهنتان رسید به پای خود زده و فرمان “توقف” را بلند بیان کنید.

۷. مواجهه‌سازی:

اجتناب و فرار از موقعیت واکنشی است که اکثر افراد مضطرب در مواجهه با موقعیت اضطراب‌زا انجام می‌دهند. از آسانسور می‌ترسید و دیگر سوار نمی‌شوید. از سخنرانی و اجرای برنامه در جمع وحشت دارید تا جای ممکن مسولیت قبول نمی‌کنید و در صورت اجبار تا جای ممکن آن را به تعویق می‌اندازید.

فرد با راهکار فرار و یا اجتناب گمان می‌کند می‌تواند آرامش و امنیت را برای خود به ارمغان بیاورد، در حالیکه اضطراب مانند هیولایی است که هرچه بیشتر خواسته او را اجابت کنید بیشتر از شما می‌خواهد. در ابتدا تنها از سوار شدن هواپیماهای کوچک و قدیمی می‌ترسیدید و ترجیح دادید پیش از بلیط گرفتن از نوع هواپیما مطمین شوید، ولکن اکنون از سوار شدن به هرگونه هواپیمایی اجتناب می‌کنید.

آشنایی با تای چی
توصیه برای مطالعه

در ابتدا تنها از خارج شدن از شهر واهمه داشتید، ولکن اکنون از خانه خود نمی‌توانید خارج شوید.اگر اضطراب به شما می‌گوید که آخر چه کاری است که از شهر خارج شوی، وقتی اینهمه اضطراب دچار می‌شوی؛ قبول کردن خواسته او مانند خوراک دادن به هیولای اضطراب است که باعث بزرگتر شدن آن می‌شود.

هر چه بزرگتر شود خواسته بیشتری از شما خواهد داشت و دفعه بعد تنها با اجابت خواسته بزرگتر است که احساس آرامش می‌کنید. تا بجایی که این امر زندگی شما را مختل می‌کند. سوار آسانسور یا هواپیما نمی‌شوید، توان خارج شدن از خانه را ندارید، از ترس اشتباه کردن هیچگونه سخنی در جمع نمی‌گویید و … .

مواجه شدن با اضطراب‌ها و ترس‌ها یک راه بسیار موثر در بهبود آنها است. در انجام این روش باید از کمک درمانگر بهره جست تا به آرامی و گام به گام مراحل رشد را طی کنید.

۸. تصویرسازی مثبت:

یکی دیگر از راه‌های غلبه بر اضطراب تصویرسازی شرایط اضطراب‌زا می‌باشد. افرادی که درباره شرایط و موقعیت‌های خاصی اضطراب دارند، تصویرهای منفی دقیقی از آن موقعیت‌ها در ذهن خود پرورانده‌اند. به‌طور مثال، شخصی که از غذا خوردن در کنار دیگری اجتناب می‌کند و یا از سخنرانی در جمع می‌هراسد تصویرهای واضحی از خراب کاری خود در ذهن دارد که مداوماً آنها را مرور می‌کند.

در استفاده از روش تصویرسازی مثبت فرد سعی می‌کند تا تصویری را در ذهن خود خلق کند که او در حالیکه آرامش دارد، به‌راحتی در جمع سخن می‌گوید. برای این کار می‌توانید به افرادی که در این موقعیت‌ها آرامش دارند توجه کنید و با آنها صحبت کنید و بپرسید که چگونه بر اضطرابشان غلبه کرده‌اند. در نهایت بارها تصویر خود را ببینید که در آن موقعیت به‌خوبی عمل می‌کنید.

یکی دیگر از راه‌های غلبه بر اضطراب تصویرسازی شرایط اضطراب‌زا می‌باشد.
یکی دیگر از راه‌های غلبه بر اضطراب تصویرسازی شرایط اضطراب‌زا می‌باشد.

۹. معنا یافتن در وقایع:

آنچه یک واقعه را برای ما غیرقابل تحمل می‌سازد، معنایی است که برای آن واقعه قایل هستیم. زمانی که با همسر خود به چالش بر می‌خوریم، در صورتی که این چالش‌ها را ناشی از انتحاب ناصحیح خود و در نتیجه آن را یک شکست بدانیم که می‌توانستیم از آن اجتناب کنیم، در قیاس با زمانی که این چالش‌ها را قسمتی گریزناپذیر از تجربه زندگی و وسیله‌ای برای رشد و پیشرفت خود بدانیم .

هیجانات و احساسات متفاوتی را تجربه خواهیم کرد. این خود وقایع نیستند که احساس خاصی را در انسان ایجاد می‌کنند، بلکه معنای وقایع است که احساسات متفاوتی را در انسان ایجاد می‌کنند. در صورتی که در بیماری خود و یا مرگ عزیزان خود معنایی نیابیم و آن را پوچ و عبث بدانیم، مسلماً دچار اضطراب می‌شویم، ولکن اگر مرگ را دروازه‌ی حیاتی دیگر بدانیم، آرامش ما را فرا می‌گیرد.

۱۰. غلبه بر تفکرات نادرست:

مهم‌ترین عامل در غلبه بر اضطراب، شناخت و تصحیح تفکرات نادرست است؛ چه که اضطراب به‌واسطه شناخت غیرواقعی از خود، دیگران و دنیا بوجود می‌آید. فردی را تصور کنید که عینکی رنگی بر چشم دارد که با ان همه چیز از جمله توانایی‌های خود، نقص‌های خود، ارزش خود، ارزش افراد دیگر، اهمیت قضاوت دیگران و احتمال وقوع خطرات را در دنیا بزرگتر و یا کوچکتر و با رنگی از پیش تعیین شده می‌بیند.

او توانایی‌های خود را کمتر و خطرات دنیا را بزرگتر، قضاوت افراد دیگر را پر اهمیت‌تر و ارزش و میزان دوست داشتنی بودن خود را کمتر از حد واقعی در نظر می‌گیرد.

این فرد از آنجا که با حقیقت دنیا آنگونه که هست ارتباط برقرار نکرده و تنها با دنیای ذهن خود ارتباط دارد (اگرچه همه تنها با دنیای ذهن خود ارتباط دارند ولی دنیای ذهن گروهی از افراد با واقعیت شباهت دارد که منجر به کارآمد بودن تفکر می‌شود و شناخت‌های گروهی دیگر شباهت کمتری با واقعیت دارد که باعث می‌شود این افکار ناکارآمد باشند.)

در تعامل با دنیا دچار مشکل می‌شود. عینکی را که فرد بر روی چشم دارد را باور می‌نامیم و در صورتی که باورهای او با حقایق دنیا منطبق نباشد، آن را باورهای نادرست می‌نامیم.

بنا بر این فرض، در صورتی که افراد باورهای نادرست خود را شناسایی کنند، تعامل آسانتری با دنیای واقعی خواهند داشت. اما باید آگاه باشیم که این افراد از کودکی دنیا را تنها از پشت عینک‌های رنگی خود به نظاره نشسته‌اند، بنابراین قانع کردن آنها به اینکه دنیا به‌گونه دیگری است و یا حداقل آنکه دیگران دنیا را به‌گونه دیگری می‌بینند آسان نمی‌باشد.

افراد باور ندارند که باورهای اشتباهی دارند که آنها را دچار اضطراب، افسردگی، وسواس و … می‌کند. آنها خود را نه تنها واقع‌بین می‌دانند بلکه بر دیگران خرده گرفته و ایشان را بی‌خیال، بی‌فکر بدون دور اندیشی فرض می‌کنند.

اگر فرد تلاش کند می‌تواند در درجه نخست باورهای نادرست خود را شناسایی کرده و آنها را با باورهای سازنده‌تری که مطابق با واقعیت است جایگزین کند تا بدینوسیله تعامل سازنده‌تری با خود دیگران و دنیا برقرار کند. روانشناسان با تحقیق بر روی تفکرات افراد مضطرب و افسرده افکار مشترک ناکارآمدی را در آنها کشف کرده‌اند که از جمله در ذیل به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود.

  1. من شایسته آن نیستم که آنچه را می‌خواهم، داشته باشم.
  2. من همیشه باید خوب به‌نظر برسم و رفتار خوبی به نمایش بگذارم. هیچ اشتباهی نباید انجام دهم.
  3. من قربانی شرایط بیرونی هستم و هیچ قدرتی ندارم.
  4. زندگی پر از اتفاقات بد است و اگر لحظه‌ای حواست به آن نباشد، دچار مصیبت بدی خواهی شد.
  5.  باید نگران باشم تا نگرانی از بین برود. اگر خوشحال و بی‌خیال باشم، نگرانی اتفاق می‌افتد.
  6. احساسات و نیازهای من مهم نمی‌باشند.
  7. نمی‌توانم (توان من کمتر از آن است که) با موقعیت‌های دشوار مقابله کنم.
  8.  دنیای بیرون خطرناک است و تنها آنچه را می‌شناسم به من امنیت می‌دهد.
  9. باید دیگران همیشه از من راضی باشند.
  10. اگر مردم من واقعی را بشناسند دیگر مرا دوست نخواهند داشت.
  11. تنها اگر به موفقیت برسم دیگران من را دوست خواهند داشت.
  12.  شکست خوردن خیلی وحشتناک است و نمی‌توانم آن را تحمل کنم.
  13.  اگر بگذارم دیگران به من خیلی نزدیک شوند، شاید بخواهند من را کنترل کنند.
  14. اگر کسی نباشد که من را دوست داشته باشد، پس من انسان دوست داشتنی نیستم.

افراد بسته به نوع مشکل خود تفکرات نادرست متفاوتی دارند، به‌طور مثال، بعضی از این باورها بیشتر منجر به اضطراب و بعضی منجر به افسردگی می‌شوند. باور شماره ۸ در افراد دارای گذر هراسی و باور شماره ۱۰- ۱۱- ۱۲ اغلب در افراد کمال گرا مشاهد می‌شود. و همانطور که بیان شد افراد از وجود این باورهای نادرست در درون خود آگاه نمی‌باشند و تنها پس از تامل بسیار آنها را در می‌یابند.

با اضطراب، نشانه‌ها و راه‌های درمان آن آشنا بشوید

راه‌حل:

بهترین راه‌حل برای تصحیح باورهای اشتباه گفتگوی با خود به‌صورت آگاهانه است.
بهترین راه‌حل برای تصحیح باورهای اشتباه گفتگوی با خود به‌صورت آگاهانه است.

بهترین راه‌حل برای تصحیح باورهای اشتباه گفتگوی با خود به‌صورت آگاهانه است. برای اینکار باید ایتدا باورهای اشتباه خود را شناسایی کرده و سپس آن را با عبارات تأکیدی مثبت و صحیح جایگزین کنیم. همه ما همواره در حال گفتگو با خود هستیم  و این گفتگو به‌طور اتوماتیک در ما صورت می‌گیرد، ولی چنان به آن عادت کرده و خو گرفته‌ایم که متوجه وقوع آن در خود نمی‌باشیم.

ولکن این گفتگوها تأثیر خود را بر روی هیجانات و احساسات فرد باقی می‌گذارد. به دو مثال زیر توجه کنید:

استاد به شما می‌گوید: دفعه بعد باید در کلاس کنفرانس بدهید. از همان لحظه شنیدن این خبر دچار اضطراب می‌شوید. چرا؟ مسلماً گفتگوهایی از این جمله در شما در جریان است: اوه، از پس آن بر نمی‌آیی، باز خراب می‌کنی، حواست باشد طوری آماده شوی که هیچ اشتباهی هرچند کوچک هم نکنی، چقدر بد می‌شود اگر خراب کنی، اگر از پس آن بر نیایی چه؟ و … .

اینها افکاری است که از کودکی بسیار شنیده‌ایم و در وجود ما رخنه کرده است و حال خود اینها را بارها در طی روز به خود می‌گوییم. افکاری مانند: نکن، نمی‌توانی، چه می‌شود اگر، مواظب باش و … .

در عین حال در درون همه ما جنبه سالمی وجود دارد که در پی رشد و ترمیم خود است. باید اجازه بدهیم این دو جنبه وجود که یکی نماینده باورهای منفی و دیگری نماینده باورهای مثبت است، با یکدیگر گفتگو کنند. به‌طور مثال:

بابک مضطرب: بایستی در امتحان موفق می‌شدی!

بابک سالم: قرار نیست در هر امتحانی موفق شوم و عدم موفقیت به‌معنای بی‌ارزشی من نمی‌باشد و من باید شرایط سخت امتحان را نیز در نظر بگیرم.

بابک مضطرب: من کاری به شرایط ندارم! تو در هر صورت باید موفق می‌شدی زیرا عدم موفقیت تو به معنای ناتوانی تو است. انسان ناتوان را کسی دوست ندارد.

بابک سالم: شکست لازمه پیروزی است. تا شکستی نباشد پیروزی هم وجود ندارد. همه انسان‌های موفق کسانی بوده‌اند که شجاعت شکست خوردن را داشته‌اند. حال می‌توانم با تجربه‌ای که کسب کرده‌ام احتمال موفقیت خود را افزایش دهم.

این روال گفتگو بین بابک سالم، مضطرب آنقدر ادامه می‌یابد تا بابک سالم غلبه کند. بهتر است در ابتدا این گفتگو در حضور درمانگر صورت پذیرد تا او نقش بابک سالم را ایفا کند، زیرا در ابتدای کار هنوز جنبه سالم فرد رشد نکرده و به گفته‌های بابک سالم اعتقادی ندارد.

در به چالش کشیدن باورهای اشتباه از سوالات ذیل می‌توان استفاده کرد:

  1. چه مدرکی دارید که این باور درست است.
  2. آیا این باور، همیشه و بدون استثنا در مورد شما مصداق دارد.
  3. آیا این باور، همه تصویر را در بر می‌گیرد؟
  4.  آیا این باور، حال یا آرامشتان را بهتر می‌کند؟ اگر آن را حفظ کنم به کجا می‌رسم؟ آیا این باور من را خوشحال می‌کند یا ناراحت؟
  5. آیا این باور را خودتان برگزیدید یا ناشی از بزرگ شدن در خانواده‌تان است؟

با اضطراب، نشانه‌ها و راه‌های درمان آن آشنا بشوید

حال که باورهای اشتباه خود را مورد چالش قرار دادیم و به اشتباه بودن آنها پی بردیم، می‌توانیم از جملات تأییدی مثبت به‌ جای آنها استفاده کنیم. نمونه‌ای از آنها در ذیل می‌آید:

  • هر چالشی، فرصتی برای تجربه و آموختن است.
  • من فراز و نشیب‌های زندگی را می‌پذیرم.
  • من خودم را به آن شکلی که هستم، دوست دارم و می‌پذیرم.
  • من به اندازه هر کس دیگر شایسته چیزهای خوب هستم.
  • برای تغییر کردن هرگز دیر نیست.
  •  من سالم، قدرتمند و بهبودپذیر هستم. من همه روزه می‌توانم بهتر شوم.
  •  من تعهد می‌کنم که برای بهتر شدن شرایطم تلاش کنم.
  • من بدون توجه به عقاید دیگران، به خودم احترام می‌گذارم.
  • من سعی می‌کنم در کنار دیگران، خودم باشم و از خودم بودن احساس راحتی کنم.
  •  من حق اشتباه کردن دارم و از اشتباهاتم می‌آموزم.
  • اشکالی ندارد اگر برای هر مساله‌ای، راه‌حلی نداشته باشم و گیر بیفتم.
  • می‌دانم هیچ کس کامل نیست.

تحریفات شناختی:

همانطور که بیان شد، باورهای اشتباه در افراد باعث می‌شود که آنها دچار اضطراب شوند. اما اگر باور داشته باشیم که این باورها اشتباه بوده و با حقایق دنیا مطابقت ندارد، پس چگونه است که پس از مواجهه با دنیای واقعی تصحیح نمی‌شوند و همچنان در باور فرد، دست نخورده باقی می‌مانند.

این باورهای اشتباه توسط آنچه ما تحریفات شناختی (فاجعه‌سازی، فیلتر منفی و …) می‌نامیم، به بقای خود ادامه می‌دهند. به‌طور مثال، فردی را تصور کنید که باور دارد تنها اگر به موفقیت برسد، دیگران او را دوست خواهند داشت.

این فرد حداقل دارای تحریفات شناختی فیلتر منفی و تحریف شناختی همه یا هیچ است. او با تحریف شناختی فیلتر منفی هرگونه شاهدی را که خلاف باور او است از ذهن دور کرده و تنها شواهد اثبات کننده باور خود را در نظر می‌گیرد. در ضمن، تحریف شناختی همه یا هیچ باعث می‌شود او موفقیت نسبی در امور را شکست محسوب کرده و در نتیجه همواره خود را شکست خورده و دوست نداشتنی بداند.

ذیلاً به‌طور مختصر تعدادی از شایع‌ترین تحریفات شناختی در افراد مضطرب را معرفی می‌کنیم تا پس از آگاهی از وجود آنها در سیستم فکری خود بتوانیم با آنها مقابله کنیم 

۱. بیش برآورد احتمال خطر:

افرادی که دارای ترس از پرواز، آسانسور، ارتفاع و … هستند، احتمال وقوع خطر را بیش از اندازه واقعی آن در نظر می‌گیرند. اگر از آنها سوال کنیم چه مقدار احتمال می‌دهید که هواپیما یا آسانسور سقوط می‌کند، احتمال ذهن آنها بسیار بیشتر از میزان واقعی می‌باشد. مسلماً اگر من تصور کنم در هر بار سوار شدن هواپیما یک درصد احتمال سقوط وجود دارد، بسیار مضطرب خواهم شد؛

ولکن اگر بدانم و باور داشته باشم که هواپیما امن‌ترین وسیله سفر می‌باشد و احتمال سقوط آن بر اساس شواهد آماری تنها ۱ در ۳۰ میلیون می‌باشد، این مساله دغدغه من نخواهد شد.

مثال دیگر، صحبت کردن در جمع است. فرد می‌ترسد در جمع دچار لکنت شود و یا به‌خوبی صحبت نکند و یا کلمات را فراموش کند. اگر از او بپرسیم چقدر احتمال می‌دهی در جمع خوب صحبت نکنی، او این احتمال را بسیار زیاد می‌داند؛

در حالیکه اگر از او بپرسیم تا به حال چند بار این انفاق برای او افتاده است، می‌گوید نهایتاً سه یا چهار بار و البته توجیهش آن است که چون در جمع زیاد حرف نزده و حواسش بوده است، به این وضع دچار نشده است؛

والا این اتفاق هربار می‌تواند برای او بیفتد. این اجتناب از صحبت و فرار کردن از صحبت در جمع باعث می‌شود فکر غلط او هیچ زمانی اصلاح نشود و بر این گمان باقی بماند که تنها چیزی‌ که باعث امنیت خاطر او می‌شود، اجتناب از صحبت در جمع است و در نتیجه او درک نمی‌کند که ذهنش احتمال خطر را بیش از اندازه واقعی در نظر می‌گیرد.

۲. فاجعه‌ سازی:

مفهوم فاجعه‌ سازی آن است که فرد فکر می‌کند در صورتی‌که یک اتفاق بد بیفتد، غیرقابل‌کنترل و غیرقابل‌جبران است و به‌عبارتی دیگر، فاجعه‌آمیز است. اگر در جمع بد صحبت کنم و دچار لکنت شوم، فاجعه‌آمیز است.

شاید همه ما احتمال آن را بدهیم که شاید در هنگام صحبت در جمع دچار فراموشی شویم، ولی زمانی به اضطراب دچار می‌شویم که آن را غیرقابل‌جبران بدانیم. مانند فردی که تلاش می‌کند در ارتفاع یک متری از سطح زمین تعادل خود را حفظ کند و فردی که در ارتفاع ۱۰۰ متری می‌خواهد این کار را بکند. مسلماً فرد دوم اضطراب زیادی دارد؛

چه که در صورت اشتباه، نتیجه فاجعه‌بار خواهد بود. حال فردی را تصور کنید که با بیش برآورد احتمال، احتمال اشتباه صحبت کردن خود را بیش از واقعیت در نظر بگیرد و در ثانی، وقوع آن را فاجعه‌آمیز بداند، به گمانم می‌توان فهمید که چرا این فرد دچار اضطراب می‌شود.

۳. دست‌‌کم گرفتن توان مقابله‌ای خود:

آنچه سناریوی بالا را تکمیل می‌کند آن است که فرد توان مقابله خود را در صورت بروز مشکل دست‌کم می‌گیرد. او تصور می‌کند در صورت بروز مشکل یا واقعه بد غیرمنتظره، هیچ کاری از دستش ساخته نیست.

به‌عبارت ساده، او واقعه بد را بیش از اندازه بزرگ و توان مقابله خود را بیش از اندازه کم در نظر می‌گیرد. در حالیکه اگر به خاطرات خویش رجوع کند، می‌بیند زمان‌هایی بوده است که به‌خوبی یک واقعه منفی را مدیریت کرده است، اما خطای شناختی فیلتر منفی باعث می‌شود تنها خاطرات منفی در ذهن او بزرگ شود و ببیند.

۴. فیلتر منفی:

در این خطای شناختی، فرد جنبه منفی یک موقعیت را مورد توجه قرار می‌دهد و به جنبه‌های مثبت آن توجهی نمی‌کند. به‌طور مثال، او همواره به دو موردی که در جمع خوب صحبت نکرده (حتی این دو سه مورد نیز می‌تواند تنها نظر او باشد و دیگران چنین عقیده‌ای نداشته باشند) تمرکز می‌کند و موارد متعددی که به‌راحتی صحبت کرده است را به حیطه توجه خود راه نمی‌دهد. معلم پیانوی او از نحوه‌ی پیانو زدن او تعریف می‌کند و در عین حال به نکته‌ای نیز اشاره می‌کند. فرد تنها به آن نکته تمرکز کرده و تعریف و تمجید معلم را تعارف دانسته و پیانو زدن خود را زیر سوال می‌برد.

۵. همه یا هیچ:

فردی که دارای این تحریف شناختی است، همه چیز را صفر و صد یا سیاه و سفید می‌بیند. یک خطا یا اشتباه از نظر او به‌معنای بی‌ارزشی کل کار است. این افراد یا باید فلان ماشین، موبایل و … را داشته باشند و یا در غیر اینصورت از خریدن امتناع می‌کنند. یا باید تمام نکات رژیم را مو به مو رعایت کنند و یا آنکه اگر کوچکترین لغزشی داشتند، کل رژیم خود را زیر سوال می‌برند.

این افراد اگر در هنگام سخنرانی یا نوازندگی کوچکترین اشتیاهی انجام دهند (که حتی گاهاً تنها فقط خودش متوجه شود)، خود را ناموفق و شکست خورده می‌دانند. مسلماً چنین استاندارد سطح بالا و سختگیرانه‌ای هر فردی را دچار اضطراب می‌کند.

۶. استدلال احساسی:

بدون شاهد کافی یقین می‌کنید که واقعیت همان چیزی است که احساس منفی شما بیان می‌کند. جمله «دلم گواهی نمی‌دهد» که زیاد نیز می‌شنویم، مصداق این خطای شناختی است.

مثال: احساس می‌کنم آدم بدی هستم، پس حتماً بد هستم- احساس گناه می‌کنم، پس حتماً کار بدی انجام داده‌ام- حس می‌کنم شکست خورده هستم، حتماً یک شکست خورده هستم- در هنگام سوار شدن به هواپیما خیلی دچار اضطراب شدم، برای هواپیما یک اتفاقی پیش می‌آید.

متأسفانه کافی است از چندین باری که فرد این نوع استدلال را انجام می‌دهد، بر حسب تصادف یکبار اتفاق بد همزمان با آن شود؛ او احساس خود را دلیل بر درستی تفکر خود در نظر می‌گیرد و موارد بیشماری که با وجود احساس بد، اتفاقی نیفتاده است را نادیده می‌گیرد.

مانند: فرد پس از آنکه تصادف می‌کند با خود می‌گوید: «من دلم رضایت نداشت که به این سفر بروم»، در حالیکه این فرد چنان اضطراب دارد که برای انجام هر کاری تردید دارد.

این نوع خطای شناختی را در افراد افسرده بیشتر می‌توان مشاهده کرد. فرد افسرده همواره احساس غم می‌کند و بر اساس این احساس خود، یقین می‌کند که هیچ چیز درست نخواهد شد و موفقیتی به‌دست نخواهد آورد.

فکر جایگزین: از دوستان مورد اطمینان خودم سوال می‌کنم که آیا آنها نیز اینگونه فکر می‌کنند؟ به خودم یادآوری می‌کنم که این تنها احساس من است و هیچ دلیلی بر درست بودن آن ندارم. در گذشته نیز بارها احساسات من به تحقق نپیوسته است.

۷. باید اندیشی:

فرد انتظار دارد که اوضاع و شرایط به‌گونه‌ای پیش برود که او می‌خواهد و دیگران به‌گونه‌ای رفتار کنند که او انتظار دارد.

چرا فلان فرد جلوی پای من بلند نشد؟ (باید بلند می‌شد)، چرا فلانی با من با احترام رفتار نکرد؟ من که به او محبت زیادی کردم (چون من محبت زیادی کردم، او باید به من احترام می‌گذاشت). در حالیکه باید دانست این بایدها و قوانین ذهن فرد است که با دنیای واقعی مطابقت ندارد. در دنیای واقعی لزوماً به کسی که محبت می‌کنیم، با احترام رفتار نمی‌کند.

باید اندیشی وقتی در مورد دیگران باشد، باعث خشم فرد می‌شود و اگر درباره خود فرد باشد، باعث اضطراب می‌شود. باید تمام نمراتم عالی شود، نباید هنگام پیانو زدن اشتباه کنم، باید به نحوی رفتار کنم که دیگران من را تأیید کنند.

در باید اندیشی فرد این باید و نبایدها را بدون در نظر گرفتن شرایط مکان و زمان در همه موقعیت‌ها اعمال می‌کند. فردی که در ذهن خود باید «من باید در امتحان ۲۰ شوم» دارد، در نظر نمی‌گیرد که امتحان چه مقدار دشوار بوده است و یا آنکه او روز قبل آن مریض شده است و او نهایت تلاشش را کرده است.

با در نظر گرفتن تمامی موارد ذکر شده و پیدا کردن افکار غلط فرد می‌تواند دارای تفکراتی کارامدتر شود که با حقایق دنیا بیشتر مناسبت دارد و در نتیجه به‌دلیل واقعی‌تر دیدن دنیا اضطراب در او کاهش یافته و از بین می‌رود.