نویسنده:
بازدید: 807 بازدید
رابطه تمرکز فکر و هیپنوتیزم

رابطه تمرکز فکر و هیپنوتیزم

عده‌ای از دانشمندان علم هیپنوتیزم، هیپنوتیزم را یک نوع تمرکز فکر  می‌ دانند، از جمله جیمز برید، با معطوف کردن توجه سوژه به شمع یا شی نورانی او را به خواب هیپنوتیزم می‌ برد.این عده استدلال می‌ کنند که هنگام خود هیپنوتیزم کردن، ما فقط فکر خود را به یک نقطه متوجه می‌ کنیم و در نتیجه خود به خود هیپنوتیزم می‌ شویم.

در قدیم کودکان وقتی به پشت می‌ خوابیدند و به ماه آسمان نگاه می‌ کردند به خواب هیپنوتیزم به مرحله لتارژی یا موت کاذب می‌ رفتند و مادران تصور می‌ کردند که کودکشان مرده است.چون عده‌ای از علمای هیپنوتیزم، علت ایجاد هیپنوز را تمرکز فکر می‌ دانند، لذا به بحث و گفتگوی بیشتری در اطراف عقاید این عده از روانشناسان می‌ پردازیم.

نظریه جیمز برید

جیمز برید برای هیپنوتیزم کردن  اشخاص ، آزمایشات مختلفی نمود، از جمله سوژه را روی صندلی نشاند و به او دستور داد که بدون حرکت و پلک زدن به نور شمع خیره شود و مشاهده کردکه بعد از چند مرتبه تلقین، سوژه به خواب رفت. پس از آزمایشات مکرر  این طور نتیجه گرفت که با خسته کردن اعصاب چشم و به کمک تلقین اشخاص هیپنوتیزم می‌ شوند.

به طوری که ملاحظه می‌ شود جیمز برید توجهی به تمرکز فکر نداشته و  متوجه این حالت نبوده که وقتی سوژه به شمع نگاه می‌ کند، فکرش متمرکز می‌ شود، بلکه تصور نموده که اعصاب چشمش خسته می‌ شود،‌در حالی که به عقیده من اگر چشم‌ های شخصی خسته بشود، ولی فکرش متمرکز نباشد، هیپنوتیزم نخواهد شد. زیاد دیده شده که اشخاصی چشم‌ هایشان خسته بوده ولی چون فکر شان متوجه مطالب و موضوعات یا صحنه‌ های دیگر بوده به خواب نرفته‌ اند.

و اما سال‌ ها بعد جیمز برید واضع کلمه هیپنوز متوجه خطای خود شد  و عقیده خود را تصحیح  کرد و اظهار داشت که هیپنوتیزم عبارت از تمرکز قوای روانی است، که فکر سوژه متوجه یک نکته و یک موضوع می‌ شود و چنان مغز و فکر سوژه جذب و متمرکز می‌شود که سایر مطالب و موضوعات به کلی کنار رفته و نمی‌ توانند شخص را تحت تأثیر قرار دهند.

نظریه پروفسور  هیوزبنت

پروفسور هیوزبنت معتقد است که قسمت‌ های مختلف مغز هر یک انجام کارها و وظایفی را به عهده دارند، هنگام هیپنوتیزم تمام قسمت‌‌های دیگر مغزی که به اندیشه‌ های مختلف توجه دارند از کار باز می‌ ایستندو متوقف می‌شوند، فقط یک فکر و یک موضوع و یک ایده برای سوژه باقی می‌ ماند و آن عبارت از توجه و تمرکز به یک نقطه است و در چنین حالتی تلقین وارد صحنه عمل می‌شودو سوژه افکار تلقین شده را می‌پذیرد.

نظریه گرنی

گرنی معتقد است که متوجه و متمرکز نمودن فکر سوژه موجب می‌ شود که فکر سوژه از سایر موضوعات دیگر جدا شود زیرا شخص در حالت عادی بیداری دارای پراکندگی فکر است،یعنی افکارش متوجه بسیاری از احتیاجات و تمایلات و موضوعات روزانه می‌باشد، ولی هنگام هیپنوتیزم ، شعاع فکر از روی کلیه نیازمندی‌ ها و ظواهر موجود بریده می‌ شودو فقط یک اندیشه باقی می‌ماند و آن عبارت از  اندیشه‌ ای است که هیچ معنی و مفهومی ندارد، مثل نگاه کردن به شعله شمع یا یک نقطه براق و به هیچ چیز فکر نکردن که دارای معنی و مفهومی نمی‌ باشد.

در این صورت سوژه استقلال فکری خود را از دست می‌ دهد یعنی مغزش از هرگونه فکری خالی می‌ شود، در چنین وضعی هیپنوتیزور تلقین و فکر خود را وارد مغز خالی هیپنوتیزم شونده می‌ نمایدو چون مغز خالی است و افکار برتری در آن وجود ندارد، لذا تلقینات و افکار هیپنوتیزور را می‌ پذیرد.

نظریه برنهایم

عقیده برنهایم درباره‌ ی هیپنوتیزم این است که می‌ گوید:

«هنگام هیپنوتیزم تمام فشار عصبی سوژه روی یک فکر منفرد متمرکز می‌ شود، این تمرکز عصبی در  مقابل تلقینات هیپنوتیزور با همان شدت  تمرکز خود از نکته‌ ای به نکته‌ دیگر منتقل می‌ شود.»

برنهایم معتقد است که اشخاص در حال خودآگاهی و عادی ممکن است دچار اشتباهات و توهم هات و یا هذیان‌ ها شوند، که این حالت گاهی به خودی خود به وجود می‌ آیندو گاهی به علت ورود و فشار تحریکات اجتماعی در افراد پیدا می‌ شوند و گاهی هم در اثر تلقین و توصیه افراد دیگر ایجاد می‌ شوند.

با این وجود شخص در حالت  عادی و طبیعی تا حدودی رویدادها، موضوعات، افکار و اندیشه‌ ها را تجزیه و تحلیل و بررسی می کند که در نتیجه موضوعی یا اندیشه‌ ای را قبول یا رد می‌ کند.در حالی که هنگام هیپنوتیزم قدرت فکر کردن و سنگین و سبک کردن موضوعات برای انتخاب بهتر از بین می‌ رود.

«… این تغییر به قدری به سرعت انجام می‌گیرد که قوای عضلانی فرصتی برای ممانعت آن نخواهد داشت و هنگامی اثر می‌ کند که فرصت از دست رفته و اندیشه به صورت رفتار ظاهر شده است،اگر حالت آگاهی در تعقیب رفتار به وجود آید باز هم فرصت از دست رفته و نمی‌ تواند رفتار را کنترل کند.»

اگر چند سطر بالا عقیده برنهایم باشد ایرادی بر آن وارد است و آن این‌ که شخص هیپنوتیزم شده، همه نوع تلقین و افکار را در خواب هیپنوتیزم قبول نخواهد کرد و انجام نخواهد داد،ولو در خواب بسیار عمیق و سنگین باشد.

برنهایم برای تلقین پس از ایجاد تمرکز فکر اهمیت خاصی قایل است. برنهایم به تلقین شکل معما و اسرارآمیزی می‌ دهد و مثل این است که می‌ خواهد برای تلقین نیروی ماوراء الطبیعه یا مغناطیس حیوانی قایل شود.

نظریه برامول

برامول متخصص بزرگ هیپنوتیزم علاوه بر تمرکز حواس به تلقین و تمایل فرد و استعداد فرد برای هیپنوتیزم شدن اهمیت می‌دهد و ایرادی که به جیمز و برنهایم می‌ گیرد این است که می‌ گوید، تنها تمرکز فکربرای هیپنوتیزم شدن کافی نیست بلکه مجموعه‌ ای از عوامل موجب هیپنوتیزم می‌ شوند . در این‌ جا می‌ توان گفت که نظریه برامول نظریه «پلی ایدیسم» می‌ باشد.

«پلی ایدیسم» یک کلمه انگلیسی است و به معنی «طرفدار عقیده چند عاملی» می‌ باشد که مقابل آن کلمه «مونوایدیسم» می‌ باشد و می‌ توان گفت  که معنی «موتو ایدیسم» یعنی «طرفدار عقیده یک فکری»که همان تمرکز حواس یا تمرکز فکر می‌ باشد.

عقیده دکتر وان پلت

 به عقیده دکتر «وان پلت» رییس انجمن پزشکی انگلستان و سردبیر مجله «مدیکال هیپنوتیزم»، هیپنوتیزم عبارت از یک حالت تمرکز شدید مغزی است.در حال عادی مغز متوجه افکار، اعمال و کردار بسیار زیادی است، گرفتار مسایل و مشکلات زندگی است، بدین ترتیب نیروی فکری پخش و پراکنده است.

بنابراین هر تلقینی در چنین حالت فکری از یک گوش داخل و از گوش دیگر خارج می شود فقط قسمت کوچکی از مغز مقدار کمی از آن مطالب و تلقینات را می‌ گیرد.بنابراین اثر چنین  تلقینی بسیار ضعیف است، در حال هیپنوتیزم درجه تمرکز فکر  خیلی بیشتر از حالت عادی و بیداری می‌ شود و عملاً تمام تلقین جذب می‌ گردد. بنابراین اثر و نفوذ تلقین بسیار قوی و زیاد است.

«وان پلت» می‌ گوید: در حال تمرکز صد درصد  یا هیپنوز  عمیق مغز ما از هیچ چیز آگاه نیست و به هیچ‌ چیز توجه ندارد مگر به همان مطالبی  که به آن تلقین می‌ شود و حتی هیپنوتیزم شونده شدیدترین دردهارا نیز احساس نخواهد کرد.

بعد از هیپنوتیزم، وقتی که مغز به حالت معمولی خود باز می‌ گردد هر جزیی از قدرت مغزی، قسمتی از تلقین را اجرا خواهد کرد و در نتیجه احساس مناسب و مطبوعی به هیپنوتیزم شونده دست خواهد داد.

رابطه تمرکز فکر و هیپنوتیزم
رابطه تمرکز فکر و هیپنوتیزم

رابطه تمرکز فکر و هیپنوتیزم

تمرکز قوای فکری: شما حتماً تا به حال دیده اید وقتی  که گربه‌ ای در کمین موش می‌ نشیند  چه وضع و حالتی به خود می‌ گیرد. گوش‌ های خود را تیز می‌کند، چشم‌ هایش را گشاد و گرد می‌ نمایدو بدون مژه زدن مراقب سوراخ موش می‌ شود. گربه در چنین حالتی به هیچ چیز فکر نمی‌ کند مگر فقط به هدفش البته، اگر قبول کنیم که گربه قدرت فکر کردن دارد.

هورمون شادی بخش کدامند و راه های افزایش آن
توصیه برای مطالعه

شما هم اگر هنگام مطالعه یا انجام کاری فکر تان فقط متوجه  آن کار یا آن مطالعه باشد می‌ گوییم دارای تمرکز فکر هستید، ولی اگر هنگام مطالعه کاری فکر تان به جاهای دیگر می‌ رود، می‌ گوییم تمرکز فکر ندارید،بلکه تشتت فکر دارید.

تمرکز  فکر یعنی جمع کردن فکر بر روی یک نقطه یا بر روی یک موضوع، شما وقتی شطرنج بازی می‌ کنید و تمام فکر تان متوجه بازی شطرنج است، می‌ گوییم  تمرکز فکر دارید.تشتت فکر: تشتت فکر یعنی پراکندگی فکر، مثلاً شما وقتی کتب درسی خود را مطالعه می‌ کنید ولی فکرتان به جاهای دیگر و به دنبال موضوعات دیگر می‌ رود و مطلب کتاب را نمیفهمد می‌ گوییم تشتت فکر دارید،یعنی قادر نیستید فکر خود را یک جا جمع کنید، دائماً فکرتان به دنبال وقایع و حوادث دیگر زندگی  خصوصی یا عمومی می‌ رود.

حال می خواهیم بدانیم که آیا رابطه ای بین تمرکز فکر و هیپنوتیزم  وجود دارد یا خیر؟

عده‌ ای از دانشمندان علم هیپنوتیزم، هیپنوتیزم را یک نوع تمرکز فکر  می‌دانند، از جمله جیمز برید، با معطوف کردن توجه سوژه به شمع یا شئ نورانی او را به خواب هیپنوتیزم می‌ برد.این عده استدلال می‌کنند که هنگام خود هیپنوتیزم کردن، ما فقط فکر خود را به یک نقطه متوجه می‌کنیم و در نتیجه خود به خود هیپنوتیزم می‌شویم.

در قدیم کودکان وقتی به پشت می‌خوابیدند و به ماه آسمان نگاه می‌کردند به خواب هیپنوتیزم به مرحله لتارژی یا موت کاذب می‌رفتند و مادران تصور می‌کردند که کودکشان مرده است.چون عده‌ای از علمای هیپنوتیزم، علت ایجاد هیپنوز را تمرکز فکر می‌دانند، لذا به بحث و گفتگوی بیشتری در اطراف عقاید این عده از روان شناسان می‌پردازیم.

نظریه جیمز  برید: جیمز برید برای هیپنوز کردن  اشخاص ، آزمایشات مختلفی نمود، از جمله سوژه را روی صندلی نشاند و به او دستور داد که بدون حرکت و پلک زدن به نور شمع خیره شود و مشاهده کرد

که بعد از چند مرتبه تلقین، سوژه به خواب رفت. پس از آزمایشات مکرر  این طور نتیجه گرفت که با خسته کردن اعصاب چشم و به کمک تلقین اخشاص هیپنوتیزم می‌شوند.

به طوری که ملاحظه می‌شود جیمز برید توجهی به تمرکز فکر نداشته و  متوجه این حالت نبوده که وقتی سوژه به شمع نگاه می‌کند، فکرش متمرکز می‌شود، بلکه تصور نموده که اعصاب چشمش خسته می‌شود،‌در حالی که به عقیده من اگر چشم‌های شخصی خسته بشود، ولی فکرش متمرکز نباشد، هیپنوتیزم نخواهد شد. زیاد دیده شده که اشخاصی چشم‌ هایشان خسته بوده ولی چون فکرشان متوجهمطالب و موضوعات یا صحنه‌های دیگر بوده به خواب نرفته‌اند.

و اما سال‌ها بعد جیمز برید واضع کلمه هیپنوز متوجه خطای خود شد  و عقیده خود را تصحیح  کرد و اظهار داشت که هیپنوتیزم عبارت از تمرکز قوای روانی است،که فکر سوژه متوجه یک نکته و یک موضوع می‌ شود و چنان مغز و فکر سوژه جذب و متمرکز می‌شود که سایر مطالب و موضوعات به کلی کنار رفته و نمی‌توانند شخص را تحت تأثیر قرار دهند.

نظریه پروفسور  هیوزبنت: پروفسور هیوزبنت معتقد است که قسمت‌ های مختلف مغز هر یک انجام کارها و وظایفی را به عهده دارند، هنگام هیپنوتیزم تمام قسمت‌‌های دیگر مغزی که به اندیشه‌ های مختلف توجه دارند از کار باز می‌ ایستند و متوقف می‌ شوند، فقط یک فکر و یک موضوع و یک ایده برای سوژه باقی می‌ماند و آن عبارت از توجه و تمرکز به یک نقطه است و در چنین حالتی تلقین وارد صحنه عمل می‌شودو سوژه افکار تلقین شده را می‌ پذیرد.

رابطه تمرکز فکر و هیپنوتیزم

نظریه گرنی: گرنی معتقد است که متوجه و متمرکز نمودن فکر سوژه موجب می‌شود که فکر سوژه از سایر موضوعات دیگر جدا شود زیرا شخص در حالت عادی بیداری دارای پراکندگی فکر است،یعنی افکارش متوجه بسیاری از احتیاجات و تمایلات و موضوعات روزانه می‌باشد، ولی هنگام هیپنوز، شعاع فکر از روی کلیه نیازمندی‌ها و ظواهر موجود بریده می‌شود و فقط یک اندیشه باقی می‌ماند.

و آن عبارت از  اندیشه‌ای است که هیچ معنی و مفهومی ندارد، مثل نگاه کردن به شعله شمع یا یک نقطه براق و به هیچ چیز فکر نکردن که دارای معنی و مفهومی نمی‌باشد.در این صورت سوژه استقلال فکری خود را از دست می‌دهد یعنی مغزش از هرگونه فکری خالی می‌شود، در چنین وضعی هیپنوتیزور تلقین و فکر خود را واردمغز خالی هیپنوتیزم شونده می‌نمایدو چون مغز خالی است و افکار برتری در آن وجود ندارد، لذا تلقینات و افکار هیپنوتیزور را می‌پذیرد.

نظریه برنهایم: عقیده برنهایم درباره‌ی هیپنوتیزم این است که می‌گوید:

«هنگام هیپنوتیزم تمام فشار عصبی سوژه روی یک فکر منفرد متمرکز می‌شود، این تمرکز عصبی در  مقابل تلقینات هیپنوتیزور با همان شدت  تمرکز خود از نکته‌ای به نکته‌ دیگر منتقل می‌شود.»

برنهایم معتقد است که اشخاص در حال خودآگاهی و عادی ممکن است دچار اشتباهات و توهمات و یا هذیان‌ها شوند، که این حالت گاهی به خودی خود به وجود می‌آیندو گاهی به علت ورود و فشار تحریکات اجتماعی در افراد پیدا می‌شوند و گاهی هم در اثر تلقین و توصیه افراد دیگر ایجاد می‌شوند.

با این وجود شخص در حالت  عادی و طبیعی تا حدودی رویدادها، موضوعات، افکار و اندیشه‌ها را تجزیه و تحلیل و بررسی می کند که در نتیجه موضوعی یا اندیشه‌ای را قبول یا رد می‌کند.در حالی که هنگام هیپنوتیزم قدرت فکر کردن و سنگین و سبک کردن موضوعات برای انتخاب بهتر از بین می‌رود.

«… این تغییر به قدری به سرعت انجام می‌گیرد که قوای عضلانی فرصتی برای ممانعت آن نخواهد داشت و هنگامی اثر می‌کند که فرصت از دست رفته و اندیشه به صورت رفتار ظاهر شده است،اگر حالت آگاهی در تعقیب رفتار به وجود آید باز هم فرصت از دست رفته و نمی‌تواند رفتار را کنترل کند.»

اگر چند سطر بالا عقیده برنهایم باشد ایرادی بر آن وارد است و آن این‌که شخص هیپنوتیزم شده، همه نوع تلقین و افکار را در خواب هیپنوتیزم قبول نخواهد کرد و انجام نخواهد داد،ولو در خواب بسیار عمیق و سنگین باشد.

برنهایم برای تلقین پس از ایجاد تمرکز فکر اهمیت خاصی قایل است. برنهایم به تلقین شکل معما و اسرارآمیزی می‌دهد و مثل این است که می‌خواهد برای تلقین نیروی ماوراء الطبیعه یا مغناطیس حیوانی قایل شود.

نظریه برامول: برامول متخصص بزرگ هیپنوتیزم علاوه بر تمرکز حواس به تلقین و تمایل فرد و استعداد فرد برای هیپنوتیزم شدن اهمیت می‌دهد و ایرادی که به جیمز و برنهایم می‌ گیرد این است که می‌ گوید،تنها تمرکز فکر  برای هیپنوتیزم شدن کافی نیست بلکه مجموعه‌ای از عوامل موجب هیپنوتیزم می‌شوند . در این‌جا می‌توان گفت که نظریه برامول نظریه «پلی ایدیسم» می‌باشد.

«پلی ایدیسم» یک کلمه انگلیسی است و به معنی «طرفدار عقیده چند عاملی» می‌باشد که مقابل آن کلمه «مونوایدیسم» می‌باشد و می‌توان گفت  که معنی «موتو ایدیسم» یعنی «طرفدار عقیده یک فکری»که همان تمرکز حواس یا تمرکز فکر می‌باشد.

عقیده دکتر وان پلت: به عقیده دکتر «وان پلت» رییس انجمن پزشکی انگلستان و سردبیر مجله «مدیکال هیپنوتیزم»، هیپنوتیزم عبارت از یک حالت تمرکز شدید مغزی است.در حال عادی مغز متوجه افکار، اعمال و کردار بسیار زیادی است، گرفتار مسایل و مشکلات زندگی است، بدین ترتیب نیروی فکری پخش و پراکنده است.

بنابراین هر تلقینی در چنین حالت فکری از یک گوش داخل و از گوش دیگر خارج می شود فقط قسمت کوچکی از مغز مقدار کمی از آن مطالب و تلقینات را می‌ گیرد.بنابراین اثر چنین  تلقینی بسیار ضعیف است، در حال هیپنوتیزم درجه تمرکز فکر  خیلی بیشتر از حالت عادی و بیداری می‌شود و عملاً تمام تلقین جذب می‌ گردد. بنابراین اثر و نفوذ تلقین بسیار قوی و زیاد است.

«وان پلت» می‌ گوید: در حال تمرکز صد درصد  یا هیپنوز  عمیق مغز ما از هیچ چیز آگاه نیست و به هیچ‌ چیز توجه ندارد مگر به همان مطالبی  که به آن تلقین می‌ شود و حتی هیپنوتیزم شونده شدیدترین دردها را نیز احساس نخواهد کرد.

بعد از هیپنوتیزم، وقتی که مغز به حالت معمولی خود باز می‌گردد هر جزیی از قدرت مغزی، قسمتی از تلقین را اجرا خواهد کرد و در نتیجه احساس مناسب و مطبوعی به هیپنوتیزم شونده دست خواهد داد.شما هم اگر هنگام مطالعه یا انجام کاری فکرتان فقط متوجه  آن کار یا آن مطالعه باشد می‌گوییم دارای تمرکز فکر هستید، ولی اگر هنگام مطالعه کاری فکرتان به جاهای دیگر می‌رود، می‌گوییم تمرکز فکر ندارید،بلکه تشتت فکر دارید.

سوالات متداول درباره هیپنوتیزم و پاسخ به آنها
توصیه برای مطالعه

تمرکز  فکر یعنی جمع کردن فکر بر روی یک نقطه یا بر روی یک موضوع، شما وقتی شطرنج بازی می‌کنید و تمام فکرتان متوجه بازی شطرنج است، می‌گوییم  تمرکز فکر دارید.تشتت فکر: تشتت فکر یعنی پراکندگی فکر، مثلاً شما وقتی کتب درسی خود را مطالعه می‌کنید ولی فکرتان به جاهای دیگر و به دنبال موضوعات دیگر می‌رود و مطلب کتاب را نمی‌فهمد می‌گوییم تشتت فکر دارید،یعنی قادر نیستید فکر خود را یک جا جمع کنید، دائماً فکرتان به دنبال وقایع و حوادث دیگر زندگی  خصوصی یا عمومی می‌رود.

حال می خواهیم بدانیم که آیا رابطه ای بین تمرکز فکر و هیپنوتیزم  وجود دارد یا خیر؟

عده‌ای از دانشمندان علم هیپنوتیزم، هیپنوتیزم را یک نوع تمرکز فکر  می‌دانند، از جمله جیمز برید، با معطوف کردن توجه سوژه به شمع یا شئ نورانی او را به خواب هیپنوتیزم می‌برد.

این عده استدلال می‌کنند که هنگام خود هیپنوتیزم کردن، ما فقط فکر خود را به یک نقطه متوجه می‌کنیم و در نتیجه خود به خود هیپنوتیزم می‌شویم. در قدیم کودکان وقتی به پشت می‌ خوابیدندو به ماه آسمان نگاه می‌کردند به خواب هیپنوتیزم به مرحله لتارژی یا موت کاذب می‌ رفتند و مادران تصور می‌کردند که کودکشان مرده است.

چون عده‌ای از علمای هیپنوتیزم، علت ایجاد هیپنوز را تمرکز فکر می‌دانند، لذا به بحث و گفتگوی بیشتری در اطراف عقاید این عده از روان شناسان می‌ پردازیم.نظریه جیمز  برید: جیمز برید برای هیپنوز کردن  اشخاص ، آزمایشات مختلفی نمود، از جمله سوژه را روی صندلی نشاند و به او دستور داد که بدون حرکت و پلک زدن به نور شمع خیره شود و مشاهده کردکه بعد از چند مرتبه تلقین، سوژه به خواب رفت. پس از آزمایشات مکرر  این طور نتیجه گرفت که با خسته کردن اعصاب چشم و به کمک تلقین اخشاص هیپنوتیزم می‌شوند.

به طوری که ملاحظه می‌ شود جیمز برید توجهی به تمرکز فکر نداشته و  متوجه این حالت نبوده که وقتی سوژه به شمع نگاه می‌ کند، فکرش متمرکز می‌ شود، بلکه تصور نموده که اعصاب چشمش خسته می‌شود،‌در حالی که به عقیده من اگر چشم‌ های شخصی خسته بشود، ولی فکرش متمرکز نباشد، هیپنوتیزم نخواهد شد. زیاد دیده شده که اشخاصی چشم‌ هایشان خسته بوده ولی چون فکرشان متوجه مطالب و موضوعات یا صحنه‌ های دیگر بوده به خواب نرفته‌ اند.

متوجه و متمرکز نمودن فکر سوژه موجب می‌شود که فکر سوژه از سایر موضوعات دیگر جدا شود
متوجه و متمرکز نمودن فکر سوژه موجب می‌شود که فکر سوژه از سایر موضوعات دیگر جدا شود

 اما سال‌ ها بعد جیمز برید واضع کلمه هیپنوتیزم متوجه خطای خود شد  و عقیده خود را تصحیح  کرد و اظهار داشت که هیپنوتیزم عبارت از تمرکز قوای روانی است، که فکر سوژه متوجه یک نکته و یک موضوع می‌ شود و چنان مغز و فکر سوژه جذب و متمرکز می‌شود که سایر مطالب و موضوعات به کلی کنار رفته و نمی‌توانند شخص را تحت تأثیر قرار دهند.

نظریه پروفسور  هیوزبنت: پروفسور هیوزبنت معتقد است که قسمت‌ های مختلف مغز هر یک انجام کارها و وظایفی را به عهده دارند، هنگام هیپنوتیزم تمام قسمت‌‌های دیگر مغزی که به اندیشه‌ های مختلف توجه دارند از کار باز می‌ ایستند و متوقف می‌شوند، فقط یک فکر و یک موضوع و یک ایده برای سوژه باقی می‌ ماند و آن عبارت از توجه و تمرکز به یک نقطه است و در چنین حالتی تلقین وارد صحنه عمل می‌ شود و سوژه افکار تلقین شده را می‌ پذیرد.

نظریه گرنی: گرنی معتقد است که متوجه و متمرکز نمودن فکر سوژه موجب می‌شود که فکر سوژه از سایر موضوعات دیگر جدا شود زیرا شخص در حالت عادی بیداری دارای پراکندگی فکر است،یعنی افکارش متوجه بسیاری از احتیاجات و تمایلات و موضوعات روزانه می‌باشد، ولی هنگام هیپنوز، شعاع فکر از روی کلیه نیازمندی‌ها و ظواهر موجود بریده می‌شود و فقط یک اندیشه باقی می‌ماندو آن عبارت از  اندیشه‌ای است که هیچ معنی و مفهومی ندارد، مثل نگاه کردن به شعله شمع یا یک نقطه براق و به هیچ چیز فکر نکردن که دارای معنی و مفهومی نمی‌باشد.

در این صورت سوژه استقلال فکری خود را از دست می‌دهد یعنی مغزش از هرگونه فکری خالی می‌شود، در چنین وضعی هیپنوتیزور تلقین و فکر خود را واردمغز خالی هیپنوتیزم شونده می‌ نمایدو چون مغز خالی است و افکار برتری در آن وجود ندارد، لذا تلقینات و افکار هیپنوتیزور را می‌پذیرد.

نظریه برنهایم: عقیده برنهایم درباره‌ی هیپنوتیزم این است که می‌گوید: «هنگام هیپنوتیزم تمام فشار عصبی سوژه روی یک فکر منفرد متمرکز می‌شود، این تمرکز عصبی در  مقابل تلقینات هیپنوتیزور با همان شدت تمرکز خود از نکته‌ای به نکته‌ دیگر منتقل می‌شود.»

برنهایم معتقد است که اشخاص در حال خودآگاهی و عادی ممکن است دچار اشتباهات و توهمات و یا هذیان‌ها شوند، که این حالت گاهی به خودی خود به وجود می‌آیند و گاهی به علت ورود و فشار تحریکات اجتماعی در افراد پیدا می‌شوند و گاهی هم در اثر تلقین و توصیه افراد دیگر ایجاد می‌شوند.

با این وجود شخص در حالت  عادی و طبیعی تا حدودی رویدادها، موضوعات، افکار و اندیشه‌ها را تجزیه و تحلیل و بررسی می کند که در نتیجه موضوعی یا اندیشه‌ای را قبول یا رد می‌کند.در حالی که هنگام هیپنوتیزم قدرت فکر کردن و سنگین و سبک کردن موضوعات برای انتخاب بهتر از بین می‌رود.

«… این تغییر به قدری به سرعت انجام می‌گیرد که قوای عضلانی فرصتی برای ممانعت آن نخواهد داشت و هنگامی اثر می‌کند که فرصت از دست رفته و اندیشه به صورت رفتار ظاهر شده است،اگر حالت آگاهی در تعقیب رفتار به وجود آید باز هم فرصت از دست رفته و نمی‌تواند رفتار را کنترل کند.»

اگر چند سطر بالا عقیده برنهایم باشد ایرادی بر آن وارد است و آن این‌که شخص هیپنوتیزم شده، همه نوع تلقین و افکار را در خواب هیپنوتیزم قبول نخواهد کرد و انجام نخواهد داد،ولو در خواب بسیار عمیق و سنگین باشد.

برنهایم برای تلقین پس از ایجاد تمرکز فکر اهمیت خاصی قایل است. برنهایم به تلقین شکل معما و اسرارآمیزی می‌دهد و مثل این است که می‌خواهد برای تلقین نیروی ماوراء الطبیعه یا مغناطیس حیوانی قایل شود.

نظریه برامول

برامول متخصص بزرگ هیپنوتیزم علاوه بر تمرکز حواس به تلقین و تمایل فرد و استعداد فرد برای هیپنوتیزم شدن اهمیت می‌ دهد و ایرادی که به جیمز و برنهایم می‌ گیرد این است که می‌ گوید، تنها تمرکز فکر  برای هیپنوتیزم شدن کافی نیست بلکه مجموعه‌ ای از عوامل موجب هیپنوتیزم می‌ شوند .

در این‌ جا می‌ توان گفت که نظریه برامول نظریه «پلی ایدیسم» می‌ باشد. «پلی ایدیسم» یک کلمه انگلیسی است و به معنی «طرفدار عقیده چند عاملی» می‌ باشد که مقابل آن کلمه «مونوایدیسم» می‌ باشدو می‌توان گفت  که معنی «موتو ایدیسم» یعنی «طرفدار عقیده یک فکری» که همان تمرکز حواس یا تمرکز فکر می‌ باشد.

عقیده دکتر وان پلت: به عقیده دکتر «وان پلت» رییس انجمن پزشکی انگلستان و سردبیر مجله «مدیکال هیپنوتیزم»، هیپنوتیزم عبارت از یک حالت تمرکز شدید مغزی است.در حال عادی مغز متوجه افکار، اعمال و کردار بسیار زیادی است، گرفتار مسایل و مشکلات زندگی است، بدین ترتیب نیروی فکری پخش و پراکنده است.

بنابراین هر تلقینی در چنین حالت فکری از یک گوش داخل و از گوش دیگر خارج می شود فقط قسمت کوچکی از مغز مقدار کمی از آن مطالب و تلقینات را می‌ گیرد.بنابراین اثر چنین  تلقینی بسیار ضعیف است، در حال هیپنوتیزم درجه تمرکز فکر  خیلی بیشتر از حالت عادی و بیداری می‌شود و عملاً تمام تلقین جذب می‌ گردد.بنابراین اثر و نفوذ تلقین بسیار قوی و زیاد است.

«وان پلت» می‌ گوید:

در حال تمرکز صد درصد  یا هیپنوز  عمیق مغز ما از هیچ چیز آگاه نیست و به هیچ‌ چیز توجه ندارد مگر به همان مطالبی  که به آن تلقین می‌شود و حتی هیپنوتیزم شونده شدیدترین دردهارا نیز احساس نخواهد کرد.

بعد از هیپنوتیزم، وقتی که مغز به حالت معمولی خود باز می‌گردد هر جزیی از قدرت مغزی، قسمتی از تلقین را اجرا خواهد کرد و در نتیجه احساس مناسب و مطبوعی به هیپنوتیزم شونده دست خواهد داد.