تفاوت استرس و اضطراب
ترس
ترس عبارت است از درک یک خطر واقعی و فوری؛ شیری را میبینیم و میترسیم.
«بنابر تعریف سرگی کاهیلی کینگ، استرس عبارت است از هر تغییری که انسان تجربه میکند.
بنابر این تعریف؛ تغییر کار، محل سکونت، ازدواج، افزایش و یا کاهش حقوق، موفقیتهای برجسته شغلی و … را میتوان استرس دانست.
طبق تعریف ریچارد لازاروس، استرس حالتی از اضطراب است که وقتی تجربه میشود که مسئولیتها افزون بر مقداری باشد که انسان بتواند با آن کنار بیاید و به این جهت فرد فشاری را متحمل میشود.
اضطراب
اضطراب را میتوان درک خطر غیرواقعی و غیرفوری دانست.
اگر مدتها پس از مواجهه با شیر همچنان همه جا خطر شیر را احساس میکنیم و یا تصویر و خاطره آن جلوی چشم ما ظاهر میشود
و یا اگر قرار است چندین سال آینده در امتحانی شرکت کنیم و از حالا ترس وجود ما را فراگرفته است، دچار اضطراب شدهایم.
استرس
«بر اساس قانون یرکس-دادسون، استرس تا نقطهای میتواند عملکرد را بهبود بخشد اما استرسها در صورتی که از حدی افزایش یابند، از کیفیت عملکرد میکاهند و به آن دیسترس یا پریشانی میگوییم».
اما نکته لازم بهذکر آن است که نقطهای که استرس به دی
سترس تبدیل میشود، برای هر فرد بر اساس عوامل بیشماری متفاوت است.
واقعهای که برای فردی تنها عامل برانگیختگی و عملکرد بهتر است، برای فرد دیگر میتواند بهشدت مضطربکننده باشد.
تفاوت استرس و اضطراب
بسیاری از تغییرات فیزیولوژیکی استرس و اضطراب از جمله ضربان قلب، نفسهای تند و کوتاه، و تنش عضلانی مشابه یکدیگر میباشند.
اما تفاوت استرس و اضطراب آن است که در استرس، ما از آنچه نگرانمان کرده است آگاه هستیم ولی در اضطراب از دلیل اضطراب خود (در آن لحظه) کمتر آگاه هستیم.
نکته دیگر در تفاوت استرس و اضطراب آن است که ما خود را در قبال استرس ناتوان نمییابیم و میتوانیم راههایی برای غلبه بر آن پیدا کنیم
اما در برابر اضطراب تفکر ما آن است که کاری از دست ما بر نمیآید و امور بر ما غلبه دارند.
تفاوت استرس و اضطراب
زمانی که با استرسی مواجه میشویم هرگونه تغییر در زندگی درک ما از آن واقعه است که تعیین میکند آیا به اضطراب دچار میشویم و یا خیر.
در صورتی که آن واقعه را از سویی فاجعهآمیز در نظر بگیریم و از سویی دیگر خود را برای مقابله با آن ناتوان در نظر بگیریم، برآیند این دو مسلماً اضطراب خواهد بود.
اضطراب لزوماً پس از تغییر محیط بیرونی روی نمیدهد، بلکه پیشبینی هرگونه تغییر نیز میتواند تولید اضطراب کند.
کارمندی را در نطر بگیرید که رئیس او را به اتاق خود فرا میخواند.
کارمند تا زمان رسیدن به اتاق با خود فکر میکند که احتمالاً رئیس میخواهد بابت اشتباه روز گذشتهاش او را توبیخ کند.
افکار او چنین است: اگر مرا توبیخ کند دیگر به این زودیها ترفیع نخواهم گرفت، نکند کلاً من را اخراج کند، اگر اخراج شوم زندگیام بهم میریزد و همسرم حتماً طلاق میگیرد، اگر اخراج شوم دیگر نمیتوانم کار پیدا کنم، خرج زن و فرزندم را از کجا تامین کنم و … .
در این مثال، اگرچه کارمند به گمان خود تنها به پیشبینی خطرات احتمالی واقعه میپردازد، اما بهدلیل آنکه احتمال خطر را بیش از اندازهی واقعی آن در نظر گرفته و فاجعهسازی میکند، دچار اضطراب میشود و دیگر نمیتوان آن را ترس و یا استرس قلمداد کرد.
حتی برای کارمندی که دچار اضطراب نمیباشد این موقعیت گرچه استرسزا است، ولکن اولاً احتمال وقوع اتفاق ناخوشایند را بیش از اندازه برآورد نمیکند
و در ثانی، آن را فاجعهآمیز نمیداند و خود را در جهت مقابله با آن توانا میداند و در نتیجه رفتار فیزیولوژیکی و هیجانی- عاطفی متفاوتی از خود نشان میدهد و دچار اضطراب نمیشود.
بنابراین، آنچه اضطراب را از ترس و استرس متفاوت میکند، درک فرد از آن واقعه و یا رویداد است.
مرگ پدر برای شخصی چنان آسیبزا است که وی را دچار غم و افسردگی توانکاهی کرده و دست از هرگونه فعالیت میشوید
و شخص دیگر در موقعیتی مشابه، در مرگ پدر معنای حمایت و سرپرستی از اعضای دیگر خانواده را مییابد و بر تلاش خود میافزاید.
و در نهایت درباره تفاوت استرس و اضطراب باید اظهار داشت که اگر استرس را نتیجه یک عامل بیرونی بدانیم، زمانی آن را اضطراب مینامیم که این عامل از ذهن خارج نشده و شما مداوماً نگران آن موقعیت یا تاثیری که میتواند بر آینده شما داشته باشد، باشید.
منابع:
Harvard Heart Letter. 2017.
Harvard Women’s Health Watch. Updated: August 13, 2017